فهرست محتوا

غربت سراب ابتر بیهودهای است برای مباررزه

 امروز به روال برخی سالهای فعال خواندن اکثر مطبوعات و به ویژه مطبوعات پایگاه مخالف( همیشه آنها روزنامههایی را که ما در آن مینوشتیم مطبوعات  پایگاه دشمن مینامیدند) سری زدم به کیهان ببینم در این شرایط ویژه رویکرد کیهان به چه شکلی است که مطالب این صفحهاش از جنبهای دیگر توجهم را جلب کرد. تقریبا نصفی از مطالب این صفحهی کیهان مطلب نویسندگان مثلا اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور است که در بسیاری از اوقات عینا نقل شده است. ضمن اینکه تاکید میکنم نباید گول این بازی بی اخلاق کیهان را بخوریم که از...

مهربانی بین افراد یعنی باور داشتن به امکان رابطهی بدون هدف

مهربانی بین افراد یعنی باور داشتن به امکان رابطهی بدون هدف. این جمله یکی از دوست داشتنیترین جملههای تئودور آدورنو فیلسوف  جامعه شناس آلمانی است. اگر اشتباه نکنم آن را در کتاب« اخلاق صغیر» خواندهام.من این جمله را چند روز پیش در فیس بوکم نوشتم و سوالات و نظرهایی پیش آورد.نظر خودم در مورد این جمله این است که، راوبط انسانی  معمولا بنا به منافع و ملاحظات و خواستههایی صورت میگیرد. هر رابطهای منوط به یک هدف مشخص  و گاه شاید هم نامشخص است. که با توجه به این که چه زمانی آن رابطه بین افراد...

ما بخشي از لذت نوجوانى و جوانى مان را به شما بدهكاريم

به بهانه ى كنسرت داريوش و فرامرز اصلانى در شهر بن آلمانبراي نسل من يعنى نسلي كه هنوز كودكيش نيز تمام نشده بود، انقلابى در آن در گرفت كه به دليل غفلت عده اي و شهوت و قدرت عده اي ديگر، از همان آغاز به جنگ با هنر و سرودن و آواز و علاقه ى آدمى رفت، برخي نام ها همچنان اسطوره مي مانند، حتا اگر خود ما اسطوره شكنان بوديم. ميان اين نام ها و از آن نسل آواز و سرودن كه مجبور شدند جلاي وطني بي آواز و موسيقى كنند،كساني چون فرهاد، فريدون فروغي، گوگوش، داريوش اقبالي و فرامرز اصلاني آن هايى بودند كه ديگرگونه...

انتخاب میان«باورها» و « دوستها»؟

احتمالا خیلی وقتها برای هر انسانی در موقعیتهایی متفاوت چنین پرسشی پیش میآید. جایی که انسان بخواهد میان اینکه دوستی و رفاقتاش را  حفظ کند. یا بر باورها و عقاید  خودش بماند. جایی هست که آدم یا باید با چشم رفاقت از برخی چیزها چشم بپوشد و برخی مسایل را نادیده بیانگارد. یا اینکه برباورها و عقاید و شیوهای که بر این باورها پای گرفته ادامه بدهد و راهی را که در پیش گرفته همچنان برود. البته به نظر من خیلی هم سخت نیست و جایی نیست که آسیبی به دوست و رفیقت برسد. بلکه اتفاقا جایی است که ممکن است...

آن سیب کرم خورده ی تقاطع خیابان گاندی همان «اپل» بود

«یارو تا دیروز فکر میکرد«آیفون» همون دربازکن خونه است، امروز عکس پروفایلش رو سیاه کرده و نوشته استیو بدون تو میمیرم.»این جوک رو یک دوست با ایمیل برام فرستاد و نوشته بود در بالاترین خوانده است. جوک زیبایی بود و از سویی نشان از  ملت همیشه عاشق صحنه و همیشه جوگیر ما است. برای اینکه به سرنوشت چنین آدمهایی دچار نشوم ولی در حالی که هم گوشیم «آیفون» هست  وهم لبتابم«مک بوک» میخواهم چند خط بنویسم. در موردی مردی که به لذتهای کوچک و شادمانهو کودکانهی من معنایی دوباره بخشید. من اصولا در...

روی مرگ نهال عقاید خود را نقاشی نکنیم

در مطلب قبلیام در مورد نهال سهابی و نه « سحابی»، نوشتم که یک بار به شوخی بهش گفته بودم« خودت را هم بکشی در مورد تو یکی چیزی نخواهم نوشت». شوخی تلخی که بارها شنیدهایم که میگویند شوخی تلخ روزگار. نهال دوست عزیز و قابل احترام و جسورم خودش را کشت. و من بدون آنکه بخواهم وارد بازی این روزهای نوشتن در مورد او بشوم، این دومین مطلبی است که در موردش مینویسم. این مطلب نیز  فعلا شخصی است و به اتفاقاتی میپردازد که در این چند روز از مرگ نهال روی دادهاست. اما مطلب دیگری در باب  خودکشی به صورت کلی و...

نهال، عشق، مرگ و سیاست

نهال سهابی زنی زیبا  بود. اما از زیبایی ظاهریاش زیباتر جسارتاش در زیستن به آنگونه بود که دوست میداشت. به یاد دارم که زمانی که ۱۹ ساله بودم که مقالهای کوردی نوشته بودم به نام « جامعهی هوس مردانه» که در آن به نقد شیوهی حضور زنان  در ادبیات، تئاتر و سینما  پرداخته بودم. در بخشی از این مقاله که خیلی هم جنجال برانگیز شد و کلی برچسپ عقدهای شدن هم خوردم. استدلال کرده بودم که در جامعهی مردسالار معمولا دختران زیبا  نیازی به زیبا شدنهای درونی و فربه شدن از لحاظ عقل و اندیشه ندارند....

ساعت صفر

ساعت صفر ساعت بى دقيقه و بى ثانيه اى است. ساعتى بي ساعت است. نوعى بى زمانى خوبى است كه ساده و آشنا از كنار ما هر ٢٤ ساعت يكبار مى گذرد. ساعتى كه معمولا ديده نمى شود و يا خوانده نمى شود. ساعتی که شاید برخی ۱۲ بخوانندش، برخی ۲۴، برخی دیگر نیمه شب و یا هر اسم دیگری، اما راستش  هیچ کدام نیست، نه دوازده است و نه ۲۴ زیرا ساعتی است که ۲۴ ساعت تمام شده است و هنوز زمانی هم نگذشتهاست. از « آن» لحظهها و یا دم هاست. یک دم که بی زمانی است.بدون شك زندگى و هستى بدون زمان بعد نمىيافت و با وصف و آگاهى به...

در باب « تنهایی» ناب

تنهایی مفهومی مجرد، انضامی، سهل، ممتنع، آشنا و غریب است. تنهایی حجمی است که همیشه آن را تجربه، میکنیم، میدانیماش، نمیشناسیماش، و معمولا شاید از ان گریزانیم. البته گاه متبخترانه از آن میگوییم و به خاطر اینکه احساس میکنیم با دیگران فرق داریم و دیگران به جایگاه و پایگاه ما نرسیدهاند و نمیرسند احتمالا، خود را تنها می دانیم و به این تنهایی میخرامیم و مینازیم. اما در خلوت همان متبخترین به تنهایی نیز نوعی گریز از تنهایی هست. همیشه در کلاسهای مدرسه به شاگردانام میآموختم که نوزاد انسانی میان...

پس از ۳۵ سال صاحب دوچرخه شدم.....

کودکی ام را ... در حسرت دوچرخهای بزگ شدم..جوانی ام رادر حسرت ِ تو پیر....شین- شیناین شعر اگر اشتباه نکنم مربوط به ۱۹ سالگی و یا ۲۰ سالگیام است. داستان من و دوچرخه و حسرت داشتن دوچرخه تقریبا چیزی نزدیک به بیش از سه ده را میگذراند. اگر بپذریم که از حدود ۵ سالگی من دوچرخه خواستهام و به من گفتند بگذار بزرگ بشی و بری مدرسه .. وقتی بزرگ شدم و رفتم مدرسه بهم گفتند اگر خوب درس بخوانی و نمرهی بیست بگیری. خوب درس میخواندم و روزی چندین و چند بیست خوشکل و صدآفرین و .. میگرفتم. بعد بهم گفتند که اگر...

صفحه‌ها

shahab sheikhi ©