ای جان جان بخش آواز و ترانه.. حدیث عاشقی خوان زمزمه گوی قلب های بی بهانه.... من که گفتمت کمی بیشتر طاقت بیاور و مرگ را التماس کردیم کمی دیر تر و دور تر بایستد... اجازه هست بگویم.. جان ممد چشماتو وا کن سری بالا کن وقت آن رسيىد که بریم به صحرا..نه محمد نوری عزیز حقیقت آن است که این روزها وقت صحرا رفتن هم نیست. این روزها حتا وقت آن نیست که سری به گورستان ها بزنیم و جنازه ی های بردار شده و تیر باران شده را آرامشی برای خود و یا آنان دست و پا کنیم. تازه جان مریم اهورایی ما، برخی جنازه ها را حتا نداده...
فهرست محتوا
نام فرزاد قدغن
امروز یکی دو جا نقل شد که ظاهرا :«اداره اطلاعات شهرستان کامیارن طی دستوری رسمی اکیدن از اداره ثبت احوال این شهرستان خواسته است که از صدور شناسنامه برای نوزادان تازه متولد شده در این شهرستان به نام " فرزاد" اکیدن خودداری نمایند». این خبر فعلا توسط هیچ منبع موثقی تایید نشده است و این امکان هم هست واقعا شایعه باشد. اما برای من که کوردم بسیاری چیزها را به چشم خود دیده ام و به گوش خود شنیده ام اصلا امر عجیبی نیست. نه تنها در ازمنه ی دور و افسانه ای در همین زمان اقای خاتمی و در دولت...
درباب "برادر"
مسیح علی نژاد وقتی دوستان مردش را صدا می زند، آن ها را "برادر" خطاب می کند و اگر هم صمیمی تر باشند به قول خودش داداشی. چندبار به شوخی بهش اعتراض کردم اما بهش گفتم که این اعتراض من ریشه در یک درد فرو خورده دارد.بهش قول دادم بنویسم چرا به این کلمه حساسیت دارم.پرده ی اول:من کودکی بیش نیستم. اما تقصیر من نیست که حوادثی که آن روزها اتفاق می افتاد همه اش به شکلی بوده که در حافظه ی من کاملا ثبت می شود. انقلاب می شود. راه پیمایی ها و تظاهرات ها را تنها از آن چیزهایی که برادرها و پسر عموهایم تعریف می...
ما محکوم نگاهت بودیم/ برای فرزاد کمانگر
منتشر شده در روز آنلاین زمان گذشت و ساعت چهار بار نواختهمیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتدباید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم..من لال شدم. از روز اول با آن نگاهت. با آن تک عکس ات که بیشترمان تنها همان تک عکس را از تو دیده بودیم. همان عکس که چشمان به رنگ آسمانت، آسمان را می نگرد. از روز اول برایت لال شدم. مگر می شود آن نگاه تو را دید و در نگاهت گم نشد.می دانستم دوستت دارم. می دانستم دلم می خواهد برایت نامه بنویسم. اما نمی توانستم. نمی توانستم نام ات و نامه های ات را ببینم و من...
طرفداران فحاشی از طرفدارن نقادی بیشتر است
1- یک جوکی بود زمان رییس جمهور شدن آقای احمدی نژاد: می گفتند :« در سرزمینی که ماهی ها عاشق می شوند و لاک پشت ها پرواز می کنند، میمون ها هم رییس جمهور می شوند». من شخصا به خاطر توهین موجود در این جوک از شخصیت حقیقی آقای احمدی نژاد عذر می خواهم اگر چه از شخصیت حقوقیاش به عنوان رییس جمهور سابق و رییس دولت فعلی عذری ندارم که بخواهم.2- می گویند حاتم طایی را برادری بود بسیار ثروتنمند تر از وی و بسیار پر کبکبه و دبدبه تراز وی. باری حاتم طایی دندان مال دنیا کنده بود روز و به خدمت خلق...
تو بر تمام نامه هایم بنویس مرگ! من زندگی خواهم کرد/ برای همه ی عزیزانی که نگران من هستند
از همه دوستان و عزیزانی که با کمال مهربانی و لطف برایم ایمیل می زنند و پیغام می فرستند که مواظب باشم ممنونم.اما یکی به من بگوید این هم شد زندگی؟من کاری نکرده ام و ننوشته ام و راهی نرفته ام جز انسان را رعایت کردن، انسانی که تنها برای من انسان بوده است،انسان بدون هیچ پسوندی، بدون پسوند لیبرال، مارکسیست، مسلمان، مجاهد، کورد، ترک، زن، مرد،....حالا چندین ماه است دزدکی بیرون می روم و دزدکی بر می گردم. بسیار شبها چراغ خانه را خاموش می کنم با کمتر کسی یا اصولا هیچ کس قرار تلفنی نمی گذارم، خونه ام آیفون...
هیچ کس حق ندارد از کسی که من دوستش دارم بهتر باشد
1-از همان زمان ورود آقای موسوی به انتخابات، فارغ از این که به دلیل این که ایشان هرگز اصلاح طلب نبوده و هیچ سابقه ی اصلاح طلبانه ای ندارد و در واقع تا روز ورود به انتخابات هیچ برنامه ای برای رییس جمهور شدن ندارد، منتقد معرفی ایشان به عنوان کاندیدای اصلاح طلبانه بودم. اما بعد از راه افتادن موج سبز و .. چندیدن یادداشت هم در مورد آن شیفتگی و آن موج پوپولیستی که دامن و کت و شلوار بسیاری از روشنفکران یا حداقل مدعیان روشنفکری را نیز گرفته بود نوشتم. آن موقع ها هشدار می دادم که چنین شیفتگی...
روزنامه نگاری یا مدیحه سرایی سیاسی؟
من مریضم و سخت سرفه می کنم. این یعنی بیمارم. بیمار بودن خود به خود این حس را به آدم می دهد که اعتماد به نفس بالایی نداشته باشد و احساس کند که اکثر احساسات اش بیمار گونه است و به همین منوال افکارش نیز احتمالا بیمار گونه است. اما با این همه من آدمی هستم که همیشه خودم را زندگی کرده ام و نوشته هایم عین زندگی کردن خودم بوده است، حالا هم هرچه هست می نویسم. حال تو هم خواننده ی عزیز! می خواهی این حرف ها را بر بیمارگونگی من بگذار یا نگرانی عمیق من.
اول و بیش از هر چیزی نگران این بت سازی...
لبخند بزن پیاده پیمای پیادروهای سکوت/ برای عاطفه نبوی
عاطفه ی عزیز نام ات را در خبرها شنیده ام.از همین خبرها حکمی را که برای تو صادر کرده اند شنیده ام. شنیده ام که محکومی به این که در راهپیمیایی 25 خرداد شرکت کرده ای. تو من را نمی شناسی. من نیز تو را نمی شناسم. نه به نظرم اشتباه می کنم من و تو همدیگر را خوب می شناسیم. مگر من نبودم که از چهار راه کالج که دیدم جمعیت در پیاده رو ها دارد زیاد می شود لبخند زدم. هنوز راه پیمایی شکل نگرفته بود. اما راه می پیمودیم. سر بر می گرداندیم. سر می چرخاندیم. به یکدیگر لبخند می زدیم. احتمالا تو یکی از همان...
ما خیلی فقیر بودیم!؟؟
چند روز پیش یک جوکی به دستم رسید. جوک ظاهرا خاطرات یک انسانی بود که در مورد وضعیت مالی وفقر خانوادگی شان خاطره تعریف می کند. از آن مدل تعریف کردن ها که طرف جو گیر می شود و دیگر یادش نیست که گاهی حرف هایی می زند که اصولا امکان اش نیست. مثلا یک بار در دانشکده ی علوم اجتماعی یکی از همکلاسی های ما در یک میزگرد دانشجویی گفت: من خودم 9سال جبه بودم!! و خوب دقت نکرد که جنگ کلا 8 سال بوده است. به هر حال متن جوکی که برای من آمده بود این است."ما خیلی فقیر بودیم. ما امکانات نداشتیم. مادرم قادر به...