تا ساعت دو بامداد به وقت اروپاى مركزى بيدار ماندم براى ديدن بردن جايزه توسط فرهادى، اما از ترس اينكه فردا براى كلاس زبان خواب بمانم، خوابيدم، صبح در راه كلاس زبان و با موبايل تك تك استاتوس هاى دوستانم را مى خواند توى فيس بوك، اصغر فرهادى برنده ى جايزه شد.بعد از مدتها بیدار شدن از خواب و نگاهکردن به سر خط خبرها، جزو اولین بارهاست که از خواندن یک خبر این قدر شاد میشوم. حداقل در این چندسال گذشته شاید تنها شبی که تا این حد خوشحال شده آم شبی بود که به همراه جمعی از روزنامه نگاران و...
فهرست محتوا
دست دادن با یک دست مسئله این است؟ در بارهی عکس اصغر فرهادی و آنجلینا جولی
اصغر فرهادی را با تمام فیلمهایش میشناسم. همان زمان که هنوز هیچ کس نمیشناختش و فیلم، « رقص با غبار» را ساخت، تقریبا برایم محال بود این فیلم ایرانی باشد و محصول سینمای ایران. بعد «شهر زیبا» را ساخت این یک فیلمش هرگز به اندازهی فیلم قبلی متعجبم نکرد، اما «چهارشنبه سوری» فیلمی فوقالعادهتر بود. به ویژه جسارتش در به هم ریختن توهم و قدرت مردانه در همیشه متوهم و احساساتی جلوه دادن زنان و ثابت کردن آسان یک قضیهی دیرسال به جامعهی مردسالار، قدرت بازی گرفتن از هنرپیشههایش در این فیلم روشن شد. «دربارهی الی...
روز هشتم و لورکا زیر نور ماه
روز هشتم..زیر دوش آب گرم تقریبا یکی از مکانهایی است که برای او معنای ویژهای در حد « روشنگاه» هگلی دارد. مکانی که دستهایش آرام و با لذت بر بدن خودش روانه میشود و بدون شک از آشفتگی و عجولی حافظهاش در به یاد آوردن انواع و اقسام آوازهای غمگین شبان غم تنهایی و روزگار الواتی شاعرانهاش لذت میبرد.از پنجرهی اتوبوسی که او هر روز با آن به خانه بر میگردد هیچ صحنهی با شکوهی از زندگی شهری که او آن را دوست دارد دیده نمیشود. زندگی شهرستان برای او معمولا معنای تنهایی دریده شدهای را دارد...
صبح ۲۰۱۲
صبح اندوه سرد و سرفهای شدهاش را از لای پتو و پیراهنی که حایل پوستش را عرق داده بودند، آرام آرام رو به پنجره بیرون میداد. از لای تمام چیزهایی که جلوی چشمش و پنجره و بیرون را گرفته بود. با تنبلی و زور زدن، دنبال قسمتهایی از روز میگشت، که بیرون از پنجره دیده میشد. به موهایش دست کشید، یادش آمد به موهایش خیلی وقت است دست نکشیده است. یادش آمد خیلی وقت است که حتا به موهایش دست هم نمیکشند. نه او به موهای او.. و نه دیگر دیگرانی به موهایش..صبح که هیچ..او دیگر سالهاست هر زمانی که از خواب بلند می شود...
صرف استمراری فعل کشتار کوردها
دولت ترکیه شب گذشته در حملهی جنگندههای هواییاش به مناطق غیر نظامی، ۳۵ نفر از انسانهای بیگناه و غیر نظامی را که احتمالا به جز هویتشان که کورد بودن است در هیچ جنگی هم شرکت نداشتهاند، کشت.آری فعل ماضی سادهی « کشت» خیلی با معناست. کشت به همین سادگی. در اندازهی صرف یک فعل ماضی ساده. حال فکر میکنید واکنش دوستان، غیر دوستان، حتا همکاران رسانهای در رسانههای مشهور فارسی چه خواهد بود.سوال اول: آیا واقعا اینها تروریست نبودهاند؟ نه خوب منظورم این است از دید دولت ترکیه ها.. من قصد توهین نداشتم.؟خوب...
محمد نوری زاد و رفتارهای دوگانهی ما
محمد نوری زاد نمونهی خوبی است برای نگاه کردن و مرور کردن رفتار خود ما نسبت به بسیاری از مسائل. محمد نوری زاد به عنوان شخصیتی که زمانی همراه و همگام این نظام بوده است. با رفتار و کردار و تولیداتش زمانی برای همین نظام تبلیغ کرده است. روزی به هر دلیلی به این نتیجه میرسد که راه رفته اشتباه بوده است و یا لااقل ادامهی این راه اشتباه است. راه جدیدش را انتخاب میکند. در آن پای میگذارد و دقیقا به خاطر انتخاب راه جدیدش دچار مجازات می شود. همان مجازاتی که ما بارها می گوییم باید این افراد به خاطر...
شهرو فرنی*
دستش چسپیده بود به میلهی اتوبوس. ازدحام این همه مسافر در یک اتوبوس مدرن در یکی از پایتختهای معروف یک کشور معروف اروپایی، وی را یاد ازدحام معروف مسافران اتوبوس در سالهایی معروف زندگیاش که تنها برای خودش معروف بود میانداخت. سالهایی که نوجوانی پانزده ساله بود و در پایتخت معروف کشوری که همیشه به دلایلی معروف بوده است در صدر اخبار جهان قرار داشته است . به ویژه در تمامی طول سالهایی که می شود زندگی یک نسل. او از همین نسل بود و اتفاقا جزو گروهی از مردمان معروف همین کشور بود که شاید این کلمهی «...
برایت مداد رنگی میخرم روژین ..
برایت مداد رنگی میخرم روژین.. از دور که شناختمت و در این دنیای مجازی.. شبی بود که شعری از احمد رضا احمدی را که از محبوب ترین شاعران ادبیات فارسی برای من است ر،گذاشته بودی. و با اعتماد به نفسی نازنینانه، آن قسمت از شعر را که می گفت « برای احمد رضا مداد رنگی بخرید» را تغییر داده بودی به « برای روژین مداد رنگی بخرید». بهت قول دادم که به خاطر این اعتماد به نفست هم که شده من برایت مداد رنگی می خرم ... امیر رشیدی را شاهد کردی.. بعد که من فکر کردم تازه باهم آشنا شدهایم نشانی دادی که...
قصههای مادرم
بعد از مدتها تازه به خانهشان در شهرستان بر گشته بود.آن روز صبح مثل تمام صبح های دیگرش عمرش که اگر مجبور نباشد، برخلاف میل همیشگی پدرش،دير وقت از خواب بیدار شده بود.سری به آشپز خانه زد و چيزی خورد تا پس از آن يک سيگار بکشد آن وقتها هنوز عادت نداشت ناشتا سیگار بکشد و تا چیزی نمیخورد نمیتوانست سیگار بکشد. وقتی از آشپز خانه به درون هال بر گشت.چشمش به آخرين داستانی که مادرش نوشته بود افتاد .که مثل هميشه آن را پس از پاکنويس کردن بر ديوار روبرو در واقع بر ستونی بين اتاق سابق...
لطفا قهرمان مردم باقی بمانید/به بهانهی قهرمانی بهداد سلیمی
بهزاد سلیمی قویترین مرد یکضرب جهان شد و رکورد سنگینترین وزنههای جهان را که از آن حسین رضا زاده بود جابهجا کرد. این مسئله اما از زاویهای دیگر برای من جالب توجه است. من همیشه ورزش جزو علایقم بوده است و زمانی هم در سطح تقریبا حرفهای ورزش کردهام و چه زمانیهمه که ورزش نمیکنم بدون شک از لذتهای زندگیام تماشای مسابقات ورزشی به ویژه فوتبال و والیبال و کشتی و وزنه برداری است. آنچه میخواهم در این نوشته ی کوتاه به آن بپردازم حسرتی است از یادهای کسانی که میتوانند تا همیشه در ذهن ما...