فهرست محتوا

من کورد و دختر اسرائیلی

دختر اسرائيليه مى گه چقدر قيافه ات شبيه اسراييلى هاست.. مى گم دِ بيا همينمون مونده تبليغات حكومت هاى تركيه و جمهوري اسلامي رو در مورد ارتباط كورد و اسرائيل با اين حرفا پُر رنگ كنى:)) میگه ناراحت شدی؟ میگم نه.. میگه ولی خوشحال هم نشدی .. گفتم خوب خوشحالی هم نداره؟  گفت ولی این یک « کامپلیمنته» ها... گفتم برای اسرائیلی ها؟. گفت  واوووو... نه خیر برای کوردها؟.. گفتم بنده چنین حسی ندارم... خلاصه کمی خندیدیم و هرجاشم من نمی تونستم بگم دوستام   ترجمه میکردند. بعد حرف مياد و...

اون یکی نبود توی قصه ها کجا بود؟!!

يكى بود، يكى نبود. خوب عوضي واسه چى نبودى؟ مرض دارى ؟ خوبه نسل اندرنسل هى قصه رو مرور مى كنيم و مىشنويم اون يكى نبود؟ كدوم گورى بودى؟ چه غلطى مى كردى؟ د آخه با اون يكى و اون يكى هاى ديگه هم كه نبودى... اگه بودي لااقل يكى از اين قصه هاى كوفتى با «دوتا بودند» شروع مى شد...د ِ آخه اينم شد بودن، كه كل نقش تو در اين قصه ها شده اونى كه نبود... همونجوري نبود بمون تا يه الف مياد و بعد نونت مي شينه اون وقته ديگه كلا اگه شده قصه رو فقط با يكي بودم شروع كنند، مى كنند.  دوتا رو ديگه بى خيال مهم...

عاشق و جمعیت

پوتين ساق بلند چرمى قهوه اى شكلاتى به پا دارد. جوراب شلوارى بنفش و پيراهنى سبز پر رنگ، كيفى چرمي و همچنان قهوه اى با كنتراست زرشكي شده از رنگ خود چرم و با سگك هاى فلزي كه كله ى خندان خورشيدى لب قرمز بر پهناى آن منقَش شده . دست هايش بلند و كشيده است و چانه اش نيز. اين كشيدگى را امتداد موهاى بلُند و بلندش هم چون خطي موازى و رقصان همراهى مى كند. خنده هايش، مثل موج موهايش، با هر توقف و حركت دوباره ى مترو، رقص موزوني به خطوط منحنى صورتش مى دهد. چشم هايش عمق و روشني يك ظرف عسل كوچك را در خود دارد و...

آدمهای منطقی عاشق بی منطقها هستند

 در یک صفحهی فیسبوکی به نام «قنل قول»سه هزار و سیصد و بیست و نه نفر قبل از من اینجملهی برنارد شاور را لایک کرده بودند. یعنی با من میشد ۳۳۰نفر.«آدم منطقی خود را با جهان وفق میدهد، آدم غیر منطقی اصرار دارد که جهان را با خودش وفق دهد، همین است که جهان پیشرفتش را مدیون آدمهای غیر منطقی است». این معنای ضمنیاش این است که این افراد یا خود را غیر منطقی میدانند و پیشرفت جهان را مدیون حضور خویش یا حداقلش این است که از آدمهای غیرمنطقی به خاطر پیشرفت جهان احتمالا باید خوششان بیاید. اما اگر به هر کدام...

کاوه

روی میز که نشسته بود و سیگار میکشید و نوشیدنیاش را مینوشید به کاوه فکر میکرد که گفته بود برو به یاد من بنوش. داشت مینوشید به یادش بود اما نوشیدنیاش را بلند نکرده بود که بگوید به یاد کاوه، انگار این نوع نوشیدن طعم یاد دوست نمیدهد ....اصولا و اساسا کاوه مناقشه برانگیز و سوال برانگیز و همینجوری اصولا و اساسا موجب گفتو گو است و خوشت بیاید و خوشت نیاید یک ربطی به تاریخ و اسطوره دارد. برگهی سپید لای برگههای کاهیتر را اتفاقی که دید از زیر چشمبند دید و نوشتهی روی آن را خواند. خواندن کلمهی کاوه...

به خود آ...

و گفت: کسانی را دیده ام که به تفسیر قرآن مشغولند.جوانمردان به تفسیر خویش مشغول بُوَند.تذکرة الاولیاء- ذکر شیخ ابوالحسن خرقانیو من نیز بر این باورم که آزاده بودن این نیست که به فکر مبارزه در راه آزادی باشی، آزاده بودن این است که به فکر آزاد و آزاده کردن فکر و روح خود باشی.... به جای آزادی خواه بودن، آزاد باش، خود آزادی خواهی با تو خواهد بود...سالهای عمرم از ۱۷ سالگی تا ۲۴ سالگی یعنی تا سال دوم دانشگاه، اگر اغراق نباشد میانگین روزی ۱۰تا ۱۲ ساعت مطالعه میکردم. سالهایی که هم باید شعر کوردی...

زلزله و آزادی زندانیان سیاسی و شادی کودکانهای که به روی خودم نمیآورم

عکس:ساقی لقایی..این عکس تزیینی است و ربطی به اتفاقی که به آن اشاره شده است نداردبه روی خودم نمیآورم اما هنوز دلم میلرزد. لرزیدن دل انگار بخش اعظمیش از دوری است. به خیابان میروم و میان فروشگاه ها وول میخورم. پاساژ همیشه سرزمین رویایی من بوده است و اگر کمر درد میگذاشت بدون شک ساعتهای متمادیتری در آن قدم می زدم.دلم میلزرد هنوز... و هنوز و همچنان، خیلی چیزها را به روی خودم نمیآورم. میان فروشگاهها وول میخورم، به مارکهایی که میشناسم و نمیشناسم، خیره میشوم، به هیچ کس خیره نمیشوم و گاهی از زیر...

ز فیس بوک نترس با فیس بوکت زندگی کن..

تو این هاگیر و واگیر باید عرض کنم که از فیس بوک جدیدم راضیام. بارها گفتهام من باور ندارم به ایدههایی که هنوز آنقدر سنتی هستند که در مقابل فضای مجازی هنوز مقاومت دارند و هنوز فکر میکنند در دنیای سنتی قبلیشان هستند. هنوز شب و روز تمام زندگی و یا بهتر است بگویم بخش اعظمی از زندگیشان در دنیای مجازی میگذرد اما هنوز همان شب و روز بد و بیراه میگویند به فضای مجازی و از آه و دریغ و حسرت شان نسبت به دنیای غیر مجازی مینویسند. به ویژه هم فیس بوک. یکی نیست بگوید خوب ناراحتی، نیا و سلام.آنها همانهایی هستند...

اندوه خیس سینهی غریبه

غريبه اندوه خيسش را...چون عرق سينه ى پيراهنش با دست هايش ماليد ...و با آهى بلند تمام عمق دهليزهاى قلبش را سعى كرد تميز كند. سالها بود نفس را براى ريه هايش بلكه براى قلبش مى كشيد. در انتهاى رد چشم هاى انتظارش قهوه ريخته بود روى پيراهن سبز دخترك، از رد رنگ ريلهاى فلزى بر روى چمن هاى كنار ايستگاه... غريبه هنوز خواب مي بيند و گاهى در خواب هايش كمي زندگى مى كند... آنقدر واقعي خواب ميبيند ، حتا مردم هم او را باور كرده اند كه او خواب نيست واقعي است...حتا گاهى بااو غذا مى خورند، به خانه شان دعوتش...

مرگ بر بالین داشتن

اويس قرنى گويد، «مرگ زير بالين دار، چون بخسبى و پيش چشم دار چون برخيزى» من به جرأت مي توانم بگويم كه نزديك به ده هزار روز از روز و شب هاى زندگيم را با اين ويژگي گذرانده ام. اگر درجات عرفان به اين بستگى داشت بي شك من بايد به ولايت كبرا نيز مى رسيدم. هرچند آن موقع ها كه ايران بودم و اس ام اس نوشتن رواجى داشت، خواهر زاده اى دارم كه زبانش از دست هاى من درازتر است، مى گفت اگر عبادت به اس ام اس بودي، دايي من باييزيد بسطامى زمان بودي:)

صفحه‌ها

shahab sheikhi ©