همیشه اینجا بودهام..همینجا کنار این نردههای انتظار ترمینال، ایستگاه قطار، فرودگاه، گاراجهای قدیمی شهرستان...همیشه در سقز، یا برلین، پاریس یا تهران ولندن یا برکرانهی راینقهوه نوش میخانههای بروکسل یا آمستردام...خورشید نوش جادههای سقز تا مریوان..همیشه همینجامنتظر بوده ام که بروم یا بمانم…که بیایی یا رفتهایعطر تو جهان را مسافر کرده است..نامش را گذاشتم عشق و به همهی مخاطبان دروغ گفتم از تویی که هرگز نبودی..از منی که همیشه …اینجا کنار این نرده ها منتظر بودهامکه بروم یا بمانم..که رفتهام.....منتظر...
فهرست اشعار
ولگردم کن از خودت../ ترجمهی فارسی بخشی از یک شعر کوردیم
از خودت ولگردم کن...من دیگر تاب خیابانهای تنات را ندارم...از خودت ولگردم کن...من در تمامی ایستگاههای قامتاتهنوز مشغول سیگار کشیدنم... از خودت ولگردم کن..زمان در تاری موهایت سیاه می«مار»اند در هر آنچه تمدن که «قهوه»ای میمکم طعم پرتقالات را فرویدی و کارل مارکسی بدون هیچ «غریزه» و «کاپیتال» ای بانوی تمامی شعرهای پلنگ و پرتقال.... قیل و قال.....نک و نال....اسب و بال....ترش و تلخ....تلخ است این تار مویت که در شعرهای یک شاعر سختیارمیریزد روی دفترها بی آلبوم آسانسور تمامی فرودگاههای بی پاسپورت...
ازدحام آه و لرزش گریه/ برای همدردی با مردم زلزله زدهی آذربایجان
از آنهمه ازدحام آه که در لابهی گریه می لرزید...../میدانم درد نشانیگم شدهی بی التیامی است.../ این زمین بی قرار را... /بالام هی..بالام..هی.... /کودکی که در شعرهای فاجعه عزیز میشود و ...سرزمینی که مثل زن تنها بعد از شکافتن مقدس ....جغرافیای این حوالی بدجوری میان نای گریه و آه تقسیم خوردهی خط خطی بی عدالتی می لرزد..../دردت به جان جغرافیای دل بی قاعدهام/ نلرز این همه .... تن پوش سیاه کودکان «رودبار» وزنان «بم» و سالخوردههای «وان» و مردان «آذربایجان» را به قامت دلمان دوختهایم ..../ به خاکمان...
تو اعدام میشوی-شعری برای فرزاد کمانگر و احسان فتاحیان
تو اعدام میشوی و ما خبر اعدامت را به هزار رسانهی دنیا میفرستیمرسانهها این روزها هرزههای مرگ و زندان نوشاندتو اعدام میشوی و ما افتادن ستارههای غرق در خون آسمان را شعر می کنیمتو اعدام میشوی و ما از آزادی پرسشهای فلسفی طرح خواهیم نمودتو اعدام میشوی و ما به تحلیل "بدن" در زندان می پردازیمتو اعدام میشوی و ما زنده میمانیممگر نمیدانی ما شاعران زندگی هستیم!؟ما انسان عصر مدرنیم و تو شوالیهی به جا مانده از تاریخ...با این همه تو اسطورهی قلبهای ما میشوی...این همان حقیقتی است...
من کاملا آگاهانه مرتکب تو شدم/خوانش اشعاری از نزار قبانی
اشعاری از: نزار قبانیخوانش اشعار: شهاب الدین شیخی۱به تو دل بستم و تصمیم خودم را گرفتماز که باید عذر بخواهم؟!هیچ سلطهای در عشقبالاتر از سلطهی من نیستحرف ، حرف من و انتخاب ، انتخاب من است!اینها احساسات من اندپس لطفا در امور دریا و دریانورد مداخله نکن!از چه پروا کنم...از چه؟!من اقیانوسم... و تویکی از رودخانه هایم...من رنگ دریاهایم را خود برمیگزینمو در عشق مستبد و سلطه جویمدر هر عشقی رایحه ای از استعمار به مشام می رسد!پس در برابر خواست و مشیّت من تسلیم باشو همان گونه که کودکان به پیشواز باران می...
حرفهای اضافهی بی ربط ترسیده/ ویدیو شعری از شهابالدین شیخی
تحقیر نمی شنوی راستش دروغ شاعرانه بود اگر گر اگر که « که» دنبال دیگری بود دیگری دیگر گر اگر « گر» شده روباهی در خوابهای پریشان نوجوانی بدون « تای» تا به تا شدهی ضمیرهای احترام به تو در آن آنقدر شکنجه شدی که قسم خوردی هرگز به یک روز زندانی شدن تن نخواهی داد تن دادهای به قضای سرنوشت یا قضای حاجت در روزنامههایی که با نام آزادیبدن زنانی را...
سرود قديمی قحط سالی-شعری از شاملو
گاهی اوقات خواندن شعری چنان با روحیهی فعلی و آنی آدمی همخوانی دارد که به قول مولانا چون « شراب آنچنان را آنچنان تر میکند. گاهی اوقات تپیدن در اسمان شعری، ترانهای آوای موسیقیای کافی است تا آدمی نه تنها بخل نورزد به سرودن و ساختن چنین شعر و یا آهنگی بلکه خوشحال هم میشود که چنین حسی آنچنان نیز غریبه نیست میان آدمیان دیگر و چه خوب که کسی زحمت سرودن و به بانگ درآوردن چنین فریادی را پیشتر کشیده است، راستش برای من تنها دردش این است که از سوی دیگر...
جایی که تو ایستادهای عشق حالش خوب نیست
در روزگاری که دوست داشتن رسم زمانه نبوداز حجم دوست داشتنم ترسیدی از عاشقیام از تنهاییام.. خودت را پرت کردی میان تنهاییهای منتشر..عشقهای متعدد..آغوشهای متکثر..می دانم حالا دلت برای من که نه...دلت برای حجم یکپارچهی خودت. برای عشق تنگ شده... خودت را جایی جا گذاشتی که یادت نمیآید..حالا درست همانجایی ایستادهام که خواسته بودی....من میدانستم.تو نمی دانستی..اهل آمدن نیستی..میگفتم اصرار نکن که باد نباشم و نوزم..اصرار نکن سر جای تو بایستم جایی که تو ایستادهای...
اتهام تبانی برای اجتماع با تو .
من اتهام تبانى براىاجتماع با تو را زير اين غروبكه حالا بي كلاسي استاگر كسي دوستش بداردبه قصد برهم زدن امنيت خاطر خودم هم كه باشدبدون حتا يك سيگار شكنجهاز حلق هاي خودمبيرون مى دهممن اتهام تباني براي اجتماع با تو رابه قصد برهم زدنخاطرت .... عزيز استو گرنهگونه هايت را لو مى دادمكه در ترانه ى دخترشيرازي *حالا شب خانه نيست و من روز بايدبايد براي اين نرانه يك ترن سفارش دادترن ها ترامواهاكامواها نانواهانه صبر كنفكر نكن فقط براي قافيه اين واژهها پشت سرهم رديف مي شودمن...