ازدحام آه و لرزش گریه/ برای همدردی با مردم زلزله زدهی آذربایجان
از آنهمه ازدحام آه که در لابهی گریه می لرزید...../
میدانم درد نشانیگم شدهی بی التیامی است.../ این زمین بی قرار را... /بالام هی..بالام..هی.... /
کودکی که در شعرهای فاجعه عزیز میشود و ...سرزمینی که مثل زن تنها بعد از شکافتن مقدس ....
جغرافیای این حوالی بدجوری میان نای گریه و آه تقسیم خوردهی خط خطی بی عدالتی می لرزد..../دردت به جان جغرافیای دل بی قاعدهام/ نلرز این همه .... تن پوش سیاه کودکان «رودبار» وزنان «بم» و سالخوردههای «وان» و مردان «آذربایجان» را به قامت دلمان دوختهایم ..../
به خاکمان نسپار..../ ما هیچ اگر بلد نباشیم .../به خاک سپرده شدههای بی دلیل اندوه عدالت و آزادی هستیم.../
بالام..هی..بالام..هی......
شهابالدین شیخی