نه من مرد اين بازى نيستم به بودنت عاشق شدم/ به بودنم عادت كردي به نبودنت دارى عادتم مى دهى حالا نه من از اين بازى فرار مى كنم درست مثل نامردها من عاشق مى مانم و تو مرد باقى بمان در اين بازي
فهرست اشعار
نگاه برهنهات ..خوانش شعر دیگری از عباس معروفی
نگاه برهنهاتشعری از: عباس معروفیبا صدای: شهابالدین شیخیذریا دریا مهربانیات را میخواهمنه برای دستهامنه برای موهامنه برای تنمبرای درختهاتا بهار بیاید.و تو فکر میکنیزندگی چند بار اتفاق میافتد؟و تو فکر میکنییک سیب چند بار میافتدتا نیوتن به سیب گاز بزندو بفهمدچه شیرین میبوداگر میتوانستیمبه آسمان سقوط کنیم؟چند بار؟راستیدریای دستهاتآبی زمینی است؟میدانیسیاه هم که باشدروشنی زندگی من است.و تو فکر میکنیمن چند باربه دامن تو میافتم؟من فکر میکنمجاذبهی تو از خاک نبودهاز آسمان بودهاز سیب نبودهاز دستهات بودهاز...
شعر گرسنه
گرسنه هستم…کمی شعر نوشتن میخواهم..گرسنه هستم...کمی کتاب خواندن میخواهم.. گرسنه هستم.. کمی نامه نوشتن ... انتشار مقاله .....گرسنه هستم......کمی پیاده روی خیس میخواهم گرسنه هستم….ترا میخواهم….نفهم………… تو هم که نبودن را انتخاب کردی میان وسوسههای شکسپیر..از وقتی که تو نیستی گرسنه هستم…مادر هم که ندارم تا به قمیت خوردن یک سیلیحتا آنقدر دامناش را بکشم و گریه کنم...بکشم و گریه کنم…بُکشم و گریهام ننداز….خسته از این بازی عین...
کمی بیشتر از این حالم خوب شود میمیرم
این آفتابیکه از گوشهی این تابلو بر صورت من پرتاب شده غروب را دلتنگ نامههای نوشته و نخواندهی شدهی من کرده است. برای هر کس دلات تنگ میشود، حق با ستارهای است که ماه آسماناش پستچیهای شهر خورشید را نمیشناسد....تمام خیابانهای تابستانات را درخت میشوم با نامههایی که برایت سایه میکنم تا سیاه من کوه نبودم عزیزم با «باد» که خدا حافظی میکنی منتظر انعکاس صدایت هم نمان دیگر مهم نیست دل تو برای چه کسی تنگ میشودمهم این است که دلتنگی من برای تو ابدی شده است در این نامههای ادبیدل تنگی اولین و آخرین نشانهی...
و- تن..
هيچ شعرى شبيه دلتنگيم نمى شود وقتي خيابان ازخاطره آپ ديت مى شود اين ها شعر نيست "تن"هايى نوشته در "تن" با «كو» با «ها» با «كجا» ى يك بى دركجاى بى تن استتن است تنهاست تنم وطنام شده است
از مرگ برگشته..
چرا شبيه رفتن ابدى شده ام چرا ديگر قرار ندارم از وقتى كه ديگر با تو قرار نمى گذارم نمازگزار ستاره ى قطبى و فانوس هاى دريايى شده ام ما از مرگ برگشتگانيم خاتون من ما دست هاى بى جسد هزاران ستاره را در حافظه ي تصويرى شبكه هاى تلويزيونى به خاك سپرده ايم ما سپاسگزارنمازگزاران كم تر خونريز شده ايم ما سجده نشين سجاده نشين هاى كمتر شلاق "زن" شده ايم ما بيشمار بوديم و كم شده ايم ما كمتر...
لخت بر خیابانهای زمستان
مدتهاست لباسهای تازهام را نمیپوشم تا در مهمانی ورود تو بپوشم.. مدتهات که سیگارهای تازه کشف کرده را نمیکشم تا بر لبان تو بکشم...مدتهاست که خیابانها شهر را قدم نمی زنم تا با پاهای کوچک تو قدم بزنم وقتی میآیی.. حالا که دیگر آمدنی نیستی.. لخت بر تمام خیابانهای این زمستان دراز میکشم و سیگار خواهم کشید..
شاعر و فاحشه
برلین شب زنده دار...فاحشگی غمگیناش را...در متروهایاش هم چون چادرهای سیاه مشکی میپوشاند...نگران نباش برلینشاعران نیز همچون فاحشهها...معشوقههای یک شبه هستند.... برلین ۲۵ فوریه۲۰۱۱
جرخوردن روح بر اتوبان..ترجمهی شعر کوردیام..
شعر و صدای شهاب الدین شیخیاین شعر از کوردی ترجمه شده ..این نیز لینک خوانش شعر به زبان کوردی:http://shahabaddinkurdi.blogspot.com/2011/01/blog-post_6761.html
جان دلم..شعری از عباس معروفی. با صدای شهابالدین شیخی
عاشقت باشم میمیرمیا عاشقت نباشم؟نمیدانم کجا میبری مراهمراهت میآیمتا آخر راهو هیچ نمیپرسم از توهرگز.عاشقم باشی میمیرمیا عاشقم نباشی؟این که عاشقی نیستاین که شاعری نیستواژهها تهی شدهاندبانوی من!به حساب من نگذارو نگذار بی تو تباه شوم!با تو عاشقی کنمیا زندگی؟در بوی نارنجی پیرهنتتاب میخورمبیتاب میشومو دنبال دستهات میگردمدر جیبهاممیترسم گمت کرده باشم در خیابانبه پشت سر وا میگردمو از تنهایی خودم وحشت میکنم.بی تو زندگی کنمیا بمیرم؟نمیدانم تا کی دوستم داریهرجا که باشدباشدهرجا تمام شداسمش را میگذارمآخر خط...