سطرهایی از نبودنت ۱- وقتی در دلم با تو قدم می زدمخیابان آن قدر برایت تنگ شدمجبور شدم دستانت را در شعرهایم بگیرم این۱۳ شعر کوتاه را در ادامه مطلب بخوانیدپاییز ۷۸سطرهایی از نبودنتبه: میم-لام۱- (خیابان)وقتی در دلم با تو قدم می زدمخیابان آن قدر برایت تنگ شدمجبور شدم دست هایت را در شعرهایم بگیرم ۲-(بوسه)نمی دانیاین کوچه چه شوقی به میل گفت و گوی من و تو داشتو آن کاج رسوا هم می دانستبوسه ی ناکرده هم طعمی دارد ۳-(تو)تو نبودی گلمتنهاییم را سرودم ۴-(بارانی)به...
فهرست اشعار
پنجمین راه چهارراه
از هر چهار راهی که می گذرمراه پنجم را انتخاب می کنمپنجمین راهاز هر چهار «راه » به سوی تو می آید
خواب دیدن در آستانه ی چوبه دار
بخش دیگری از شعر فصل یخبندانسروده ی:رفیق صابرترجمه:شهاب الدین شیخیخواب دیدن در آستانه ی چوبه داراز كجا[ی این قصه] دوباره شروع كنيم؟بايد چند جنگل و قله و مرز را بگذرانيمتا اين آسمان را از پوستمان بكنيم؟ بايد چندبار ديگر از ميان كشتارها بر خيزيمتا آثار آوارگي ونيزه وتبعيدگاه!آثار تازيانه و خنجر را از خود پاك كنيم؟ در بياباني تنگ سرابي بر زمين من را كشاند ورودخانهاي از شن درون اتاق دلم ريختتشنگي راه از من گم كردبگذار تا كنار خرابه ی...
باد و بامداد
تنهایی های بامداد ی ام رادر روسریت بپیچمی ترسماز باد وازپنجره ی باز این قطارپاییز۸۵
صبح
صبح که می شود یاد تو می افتم یاد تو که می افتمصبح می شود
دختر سرگردان
دختر سرگردان۱به: م-ناز گل آلود ولگردی های سرنوشت های تلخ...دخترِی سرگردان!از باد عاشق دریا و تا ابد همیشه عشق.دریا طبق تاریک عشق های مدفون ِ خدا بودیمکه باد از یاد های بهاری سفر تا ابدمرهوار و سرکشاسبی که سرش در آفتاب ذوب نشده امبر دوش پوش کوچ ِ پُر از «چمری۲» مادرمسفر همیشه...
لیلا در ویرانه ی روح
بخشهاي كوتاهي از شعربلند «فصل يخبندان»شاعر: رفيق صابرمترجم:شهابالدين شيخيشاهدخت ميان چرت چشم ميگشايددر برابر آيينهي يخ شه گيسوياش رابه باران شانه ميكند سيوه خان ي!*امشب در منظومه ي چشمانت لنگر ميگيرم.آمدهام در بوسه گانت بگيرم.سيوه خان هامشب تندر را زين ميكنم،برت ميدارم.از تيغهي جنگل بالا مي رومچراغي بر شاخه ي شب ميآويزمميان دو قلهابري را تاب مي بندم برايت........خيمهاي بي ستون و خاكغاريبوتهاي را در جنگل برايت آشيان خواهم كرد.كجايت برم سيوه خان ه!در اين شب باد و بوران نمي رسم به كردستان...
شعرهای من
آن بالا در معرفی خودم بعد از نوشتن نام ام اولین گزینه را برای معرفی خود واژه ی شاعر انتخاب نموده ام. اما احساس می کنم که هیچ یک از خوانندگان با این سبک از نوشته ها یی که تا به حال نوشته ام هوایی از ترنم شاعرانه تنفس ننموده اند. راستش باید بگویم سر آغاز من به شعر بر می گردد و برای معرفی خودم هیج واژه ای را متناسب تر از شاعر نمی دانم.اگر چه در عرصه ی نوشتن دورترین همسایه ی شعر یعنی سیاست و.. برگزیده ام اما سیاست و دنیای آن انتخاب من نبود و من انتخاب او بودم.زیرا هنوز...