احتمالا خیلی وقتها برای هر انسانی در موقعیتهایی متفاوت چنین پرسشی پیش میآید. جایی که انسان بخواهد میان اینکه دوستی و رفاقتاش را حفظ کند. یا بر باورها و عقاید خودش بماند. جایی هست که آدم یا باید با چشم رفاقت از برخی چیزها چشم بپوشد و برخی مسایل را نادیده بیانگارد. یا اینکه برباورها و عقاید و شیوهای که بر این باورها پای گرفته ادامه بدهد و راهی را که در پیش گرفته همچنان برود. البته به نظر من خیلی هم سخت نیست و جایی نیست که آسیبی به دوست و رفیقت برسد. بلکه اتفاقا جایی است که ممکن است...
تاملات
آن سیب کرم خورده ی تقاطع خیابان گاندی همان «اپل» بود
«یارو تا دیروز فکر میکرد«آیفون» همون دربازکن خونه است، امروز عکس پروفایلش رو سیاه کرده و نوشته استیو بدون تو میمیرم.»این جوک رو یک دوست با ایمیل برام فرستاد و نوشته بود در بالاترین خوانده است. جوک زیبایی بود و از سویی نشان از ملت همیشه عاشق صحنه و همیشه جوگیر ما است. برای اینکه به سرنوشت چنین آدمهایی دچار نشوم ولی در حالی که هم گوشیم «آیفون» هست وهم لبتابم«مک بوک» میخواهم چند خط بنویسم. در موردی مردی که به لذتهای کوچک و شادمانهو کودکانهی من معنایی دوباره بخشید. من اصولا در...
ارزشگزاری میلیمترهای بدن زنانه
...به این واکنشها اگر دقت شود اولین موضعش که جلب توجه میکند استفاده از کلمات « بی اهمیت» و نیز « حاشیه» بودن زن و بدن زن است. آری زن هرگز مرکز نبوده است. زن حاشیهاست. زن در ادیان توحیدی و روایتهای مردسالارانهی این ادیان نیز به ویژه دین یهود« از حاشیهی بدن مرد» یعنی از دندهی چپش آفریده شده است. زن قمستی از مرد و حاشیهی مرد است. زن به واسطهی مرد تعریف میشود. در روانکاوی و روانشناسی نیز زن بر اساس بدن مرد تعریف میشود و درک از « من» و دیگری درک از مرد است و زن حاشیه است و بی اهمیت...
روی مرگ نهال عقاید خود را نقاشی نکنیم
در مطلب قبلیام در مورد نهال سهابی و نه « سحابی»، نوشتم که یک بار به شوخی بهش گفته بودم« خودت را هم بکشی در مورد تو یکی چیزی نخواهم نوشت». شوخی تلخی که بارها شنیدهایم که میگویند شوخی تلخ روزگار. نهال دوست عزیز و قابل احترام و جسورم خودش را کشت. و من بدون آنکه بخواهم وارد بازی این روزهای نوشتن در مورد او بشوم، این دومین مطلبی است که در موردش مینویسم. این مطلب نیز فعلا شخصی است و به اتفاقاتی میپردازد که در این چند روز از مرگ نهال روی دادهاست. اما مطلب دیگری در باب خودکشی به صورت کلی و...
ساعت صفر
ساعت صفر ساعت بى دقيقه و بى ثانيه اى است. ساعتى بي ساعت است. نوعى بى زمانى خوبى است كه ساده و آشنا از كنار ما هر ٢٤ ساعت يكبار مى گذرد. ساعتى كه معمولا ديده نمى شود و يا خوانده نمى شود. ساعتی که شاید برخی ۱۲ بخوانندش، برخی ۲۴، برخی دیگر نیمه شب و یا هر اسم دیگری، اما راستش هیچ کدام نیست، نه دوازده است و نه ۲۴ زیرا ساعتی است که ۲۴ ساعت تمام شده است و هنوز زمانی هم نگذشتهاست. از « آن» لحظهها و یا دم هاست. یک دم که بی زمانی است.بدون شك زندگى و هستى بدون زمان بعد نمىيافت و با وصف و آگاهى به...
در باب « تنهایی» ناب
تنهایی مفهومی مجرد، انضامی، سهل، ممتنع، آشنا و غریب است. تنهایی حجمی است که همیشه آن را تجربه، میکنیم، میدانیماش، نمیشناسیماش، و معمولا شاید از ان گریزانیم. البته گاه متبخترانه از آن میگوییم و به خاطر اینکه احساس میکنیم با دیگران فرق داریم و دیگران به جایگاه و پایگاه ما نرسیدهاند و نمیرسند احتمالا، خود را تنها می دانیم و به این تنهایی میخرامیم و مینازیم. اما در خلوت همان متبخترین به تنهایی نیز نوعی گریز از تنهایی هست. همیشه در کلاسهای مدرسه به شاگردانام میآموختم که نوزاد انسانی میان...
لحظه هاى دوست داشتنى ساكت بى مروت
عمو صادق گفته بود در زندگى زخم هايى هست ... اما صادقانه بايد گفت در زندگى لحظه هاى دوست داشتنى اي هم هست كه باز در انزوا اتفاق مى افتد. انزوايى از جنسى شايد آشنا و شايد هميشه با تمام آشنايى اش، به گونه اى عجيب و آشنا، غريب مى نمايد. طوري كه لحظه و زمان در قريب توست اما به گفتن و نوشتنش غريب. لحظه هايى كه با تمام هياهوبرانگيزى درونى اش صحنه هاى بيروني انسان را خاموشى مي گزيند. دقيقا مثل لحظه اى كه آدمي احساس مى كند مستي دارد وى را فرا مى گيرد و بنابراين ساكت و آرام خاموش مى ماند تا حركتى اضافه...
پس از ۳۵ سال صاحب دوچرخه شدم.....
کودکی ام را ... در حسرت دوچرخهای بزگ شدم..جوانی ام رادر حسرت ِ تو پیر....شین- شیناین شعر اگر اشتباه نکنم مربوط به ۱۹ سالگی و یا ۲۰ سالگیام است. داستان من و دوچرخه و حسرت داشتن دوچرخه تقریبا چیزی نزدیک به بیش از سه ده را میگذراند. اگر بپذریم که از حدود ۵ سالگی من دوچرخه خواستهام و به من گفتند بگذار بزرگ بشی و بری مدرسه .. وقتی بزرگ شدم و رفتم مدرسه بهم گفتند اگر خوب درس بخوانی و نمرهی بیست بگیری. خوب درس میخواندم و روزی چندین و چند بیست خوشکل و صدآفرین و .. میگرفتم. بعد بهم گفتند که اگر...
یک سال از ورود به آلمان گذشت
یک سال از ورود من به آلمان گذشت. پارسال دقیقا در همین ساعت یعنی حدود ساعت ۹ و نیم شب ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۰ وارد فرودگاه فرانکفورت آلمان شدیم. اولین سفر من به اروپا ، سفری که برای آن تدارکی ندیده بودم و مجموعه اتفاقاتی که هربار مرورشان هیچ نشان تازهای از خودشان به من نمیدهند و انگار همه چیز یک کلیپ سریع بوده بوده است. تنها تصویرهایی کوتاه و شاید هم گاه غیر منسجم که پشت سرهم تنها و تنها تدوین شدهاند و تنها نقطهی مشترک این تصاویر این است که شخصیت محوری آنها من بودهام و من در تمام این...
فعالیتهای اجتماعی در کردستان- مصاحبهام با رادیو زمانه
گفتوگوی رادیو زمانه با شهابالدین شیخیسارا روشنسارا روشن ـ جامعه مدنی کردستان ایران زیر فشار شدید حکومت قرار دارد. بهنظر شهابالدین شیخی، فعال اجتماعی، کنترل پلیسی تا حدی است که حتی نمیتوان ارزیابیای از چند و چون نهادهای مدنی در کردستان داشت، چون داشتن یک ارزیابی قابل اتکا خود مبتنی بر امکان آزادی فعالیت نهاد مدنیای است که قادر باشد در این زمینه مطالعه کند.این البته به معنای آن نیست که نمیتوان در مورد فعالیتهای مدنی در کردستان هیچ بررسیای داشت. در این مورد سالها در میان فعالان اجتماعی بحثهای...