تاملات

دیشب خوابت رو دیدم کاکه فرزاد

دیشب . نمی دانم شب بود یا دم دمای صبح. چون من که دیر وقت می خوابم. خواب دیدم از روستایی که معلم هستم به یک روستایی که  مدرسه ی بزرگتری دارد منتقل شده ام. تازه وارد دفتر شده بودم که تو را آن جا دیدم. تو پسری جوان و 19 ساله شاید 20 ساله. تازه ریش های  زیر گوشت سیاه شده بود. یک " مرادخانی" به تن داشتی. به سویت آمدم و گفتم سلام مرد.... سلام عزیزم.... من را می شناسی؟ من شهاب شیخی هستم. آغوش گشودی و آغوش گشودم و در آغوش کشیدیم یکدیگر را. می دانستم که تو اعدام شده ای. اما من تو را زنده می...

آه اگر آزادی به نام تو فریبم دهد/ برای کاوه کرمانشاهی

سلام کاوه!خوبی پسر جان. می دانم سوال بی خودی است. اما خوب ما مریض همین کارهای بی خودی هستیم. نیستیم؟ کاوه گیان بیش از یک فصل گذشت و تو هنوز به قول ات عمل نکرده ای. نه مگر قرار بود غروب راه بیافتی تهران و فردای اش باهم باشیم. نه این ها هرگز نمی گذارند ما به هیچ کدام از قرار های انسانی مان عمل کنیم. اصلا آن ها قرارشان  در بی قرار گذاشتن ما قرار می گیرد. ما بی قراران نام و یاد انسان.کاوه عزیزم. نام ات را وقتی شنیدم به قاعده ی تداعی معانی و به قاعده ی پیش داوری های فرهنگی در مورد کرماشانی...

جنبش سبز پایان اندیشه ی حاکم خدایی (منتشر شده در اندیشه‌ی زمانه)

منتشر شده در:رادیو زمانه   1- پاتریمونیالیسم یا نظام پدرسالاری فقط نظامی نیست که باید فمینیست ها از زاویه ی تسلط پدرانه و مردانه بر جسم و جان زن به آن بپردازند. پدرسالاری نهادو نظام دیرپایی است به قدمت گذر جوامع انسانی از "جامعه ی باغچه کاری" به "جوامع کشاورزی". تا قبل از این جوامع شکل جامعه ساختاری غیر متحد و غیر منسجم داشت و ساختار اخلاقی اش بر عرف ساده و نهایتا ادیانی بود که "چند خدایی" بودند. شکل غالب جوامع قبلی را به جوامع "مادرتبار" تعریف می کنند. جامعه ای که "ابزار...

تو بر تمام نامه هایم بنویس مرگ! من زندگی خواهم کرد/ برای همه ی عزیزانی که نگران من هستند

از همه دوستان و عزیزانی که با کمال مهربانی و لطف برایم ایمیل می زنند و پیغام می فرستند که مواظب باشم ممنونم.اما یکی به من بگوید این هم شد زندگی؟من کاری نکرده ام و ننوشته ام و راهی نرفته ام جز انسان را رعایت کردن، انسانی که تنها برای من انسان بوده است،انسان بدون هیچ پسوندی، بدون پسوند لیبرال، مارکسیست، مسلمان، مجاهد، کورد، ترک، زن، مرد،....حالا چندین ماه است دزدکی بیرون می روم و دزدکی بر می گردم. بسیار شبها چراغ خانه را خاموش می کنم با کمتر کسی یا اصولا هیچ کس قرار تلفنی نمی گذارم، خونه ام آیفون...

هیچ کس حق ندارد از کسی که من دوستش دارم بهتر باشد

1-از همان زمان ورود آقای موسوی به انتخابات،  فارغ از این که به دلیل این که ایشان هرگز اصلاح طلب نبوده و هیچ سابقه ی اصلاح طلبانه ای ندارد و در واقع تا روز ورود به انتخابات هیچ برنامه ای برای رییس جمهور شدن ندارد، منتقد معرفی ایشان به عنوان کاندیدای اصلاح طلبانه بودم. اما بعد از راه افتادن موج سبز و .. چندیدن یادداشت هم در مورد آن شیفتگی و آن موج پوپولیستی که دامن و کت و شلوار بسیاری از روشنفکران یا حداقل مدعیان روشنفکری را نیز گرفته بود نوشتم.  آن موقع ها هشدار می دادم که چنین شیفتگی...

روزنامه نگاری یا مدیحه سرایی سیاسی؟

  من مریضم و سخت سرفه می کنم. این یعنی بیمارم. بیمار بودن خود به خود این حس را به آدم می دهد که اعتماد به نفس بالایی نداشته باشد و احساس کند که اکثر احساسات اش بیمار گونه است و به همین منوال افکارش نیز احتمالا بیمار گونه است. اما با این همه من آدمی هستم که همیشه خودم را زندگی کرده ام و نوشته هایم  عین زندگی کردن خودم بوده است، حالا هم هرچه هست می نویسم. حال تو هم خواننده ی عزیز! می خواهی این حرف ها را بر بیمارگونگی من بگذار یا نگرانی عمیق من. اول و بیش از هر چیزی نگران این بت سازی...

بیانیه ی هفدهم میرحسین؛ پرتاب به گذشته یا گامی به جلو؟

بیانیه هفدهم آقای میرحسین موسوی کاندیدای سابقا معترض انتخاباتی انتخابات ریاست جمهوی دهم جمهوری اسلامی  حاوی نکات بسیار مهمی بود که البته اصلی ترین نکته اش این است که دیگر باید بپذریم ظاهرا آقای میر حسین موسوی به نتیجه ی انتخابات و غیر قانونی بودن دولت معترض نیست. برای همین نوشتم کاندیدای سابقا معترض.   به نظر من بیانیه به دو بخش اصلی تقسیم شده است. بخش اولیه تا قبل از پیش نهادها، بیانیه ای با وقار سنگین و با نگاهی تحلیلی با پشتیبانی واقعی از  مردم معترض جامعه ی امروز...

خشم ترسیده ی دولت و موج جدید بازداشت ها

منتشر شده در:روزآنلاینکمیته ی گزارشگران حقوق بشردرست در هنگامه ای که اقتدارطلبان حاکم بر قدرت سیاسی جامعه ی ایران احساس می کردند کم کم توانسته اند  با بازداشت های گسترده و شکنجه و اعتراف گیری و خشونت بی پایان در سرکوب راه پیمایی های مردمی، بر اوضاع مسلط شوند؛دقیقا جایی که دیگر در گزارش ها  و تحلیل های شان جمعیت میلیونی معترضان را حتا در روز 25 خرداد، به صد هزار و بعد 25 هزار و آخر ها به دو یا سه هزار نفر رسانده بودند-اگر چه زمانی به تجمع میلیونی روز های آغاز اعتراضات مردمی، اعتراف...

لبخند بزن پیاده پیمای پیادروهای سکوت/ برای عاطفه نبوی

عاطفه ی عزیز نام ات را در خبرها شنیده ام.از همین خبرها حکمی را که برای تو صادر کرده اند شنیده ام. شنیده ام که محکومی به این که در راهپیمیایی 25 خرداد  شرکت کرده ای. تو من را نمی شناسی. من نیز تو را نمی شناسم. نه به نظرم اشتباه می کنم من و تو همدیگر را خوب می شناسیم. مگر من نبودم که از چهار راه کالج که دیدم جمعیت در پیاده رو ها دارد زیاد می شود لبخند زدم. هنوز راه پیمایی شکل نگرفته بود. اما راه می پیمودیم. سر بر می گرداندیم. سر می چرخاندیم. به یکدیگر لبخند می زدیم. احتمالا تو یکی از همان...

ما خیلی فقیر بودیم!؟؟

چند روز پیش یک جوکی به دستم رسید. جوک ظاهرا خاطرات یک انسانی بود که در مورد وضعیت مالی  وفقر خانوادگی شان خاطره تعریف می کند. از آن مدل تعریف کردن ها که طرف جو گیر می شود و دیگر یادش نیست که گاهی حرف هایی می زند که اصولا امکان اش نیست. مثلا یک بار در دانشکده ی علوم اجتماعی یکی از همکلاسی های ما در یک میزگرد دانشجویی گفت: من خودم 9سال جبه بودم!! و خوب دقت نکرد که جنگ کلا 8 سال بوده است. به هر حال متن جوکی که برای من آمده بود این است."ما خیلی فقیر بودیم. ما امکانات نداشتیم. مادرم قادر به...

صفحه‌ها

shahab sheikhi ©