هواى جان سلام يادت هست مى گفتم سلام كردن را دوست دارم. از تلفظ و شنيدن آواى كلامى منتشر شده از اين هجاي گيج ضبط شده بر عادت لذت مى برم. سلام.. از تكنولوژي نيز لذت ميبردم و هنوز هم مى برم. يادت هست به شوخى مى گفتي اين تكنولوژى زدگي شما جماعت روشنفكر نوين است كه مى خواهيد نشان دهيد زندگي تان برگرفته از انديشه هاى. مدرنتان است و يك رابطهى متناظري بين اين دو برقرار نشان مى دهيد و منم مى گفتم نخير جناب عالي با همه ى مدعى بودنت در چپ گريزي ات. اين همون رگه هاي پنهان جذاب ادا اصول هاى روشنفكران چپ است...
تاملات
اگر قرار بر مرزبندی است چرا هیچ مرزی با فاشیسم نداریم؟
در این یادداشت کوچک می خواهم نتها و تنها یک سوال کوچک را مطرح کنم. معولا در بحثها و گفت و گوهایی که در مورد مسایل کوردستان و نیز دیگر مناطق ایران که سررمین قومیتها و ملیتهای دیگر ایرانی هستند نویسندگان و فعالان سیاسی و فعالان مدنی فارس و یا به هرحال متعلق به گفتمان مرکزگرایی و دولت ملت برخاسته توس رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی، از فعالان و نویسندگان می خواهند که حتما مرز خود را با تجزیه طلبی و مزر خود را با احزاب و خلاصه هر بهانهی دیگری که...
پسر کو ندارد ز مادر نشان/ برای پروین مخترع و کوهیار گودرزی
کلیشههای جنسیتی روز به روز در جامعههای سنتی نیز که بیشترین مقاومت سیاسی و مدنی را در مقابل تغییر این کلیشهها دارند، در حال رنگ باختن هستند.مصرع معروف« پسر و کو ندارد نشان از پدر نشان» همانن اندیشهای را در بر دارد که تلاشاش بر این است که خواص و ویژگیهای انتسابی و اکتسابی فرزندان را به هرشیوهای شده است به « پدر» نسبت دهد. این پدر است که صاحب و مالک نه تنها وجود فیزیکی فرزند است بلکه در مورد فزند پسر تمام ویژگیهای « جنسیتی شده به نفع جنس برتر»، یعنی ویژگیهایی چون شجاعت، درایت،...
کوردستان بدون مرز
کوردستان بدون مرزپرسشهایی بی پاسخ در باب تجاوز همیشگی به سرزمینی به نام کوردستانبسیاری از شاعران و نویسندگان کورد که رویای تشکیل سرزمینی به نام کوردستان را داشتهاند در گفتهها و شعرهایشان گاه اشاره کردهاند و یا نوشتهاند که دوست دارند سرزمینی داشته باشند بدون مرز باشد ویا مرزهایاش از مرز پروانهها باشد. رویاشان تنها سرزمین بون مرز خاورمیانه بوده است. اگر چه این یک رویای شاعرانه است و شاید از رنج و دردی که از ذات مرز کشیدهاند برخاسته است اما نیک میدنیم که در دنیای سیاست و روابط بینالملل...
لمپنیسم کافه نشین و روشنفکر قهوهخانهای
- در باب اتفاقات ژنو و واکنشهای متعاقب آنمقدمه:تایید رفتارهای کسانی که رفتارها و گفتهایشان نشان داده که این همه پرخاشگری نسبت به فعالان جنبش زنان و توهینهای اشکار لفظی و حتا گاه الدرم بلدرمکردنها زور بازو نشان دادن و داد و هوار کردن سر بقیه که ناشی از ناملایمات روانی از تخریب باقی مانده از تخریب ادیپی است تولید لمپنیسم و فحاشی نوشتاری و رفتاری میکند. این ناملایمات وقتی پیش میآید که کسی در رابطهی سهگانهی « مادر- پدر-فرزند» وقتی در دورهی فالوس « استعارهی نام پدر» حاکمیت قانون ممنوعیت و...
با کدام «هم» باشیم؟
با کدام « هم» باشیم؟از۲۲خرداد روز « همبستگی زنان ایران» تا ۲۲خرداد۱۳۸۸ یادبود جنبش سبزمنتشر شده در : رادیو زمانهاز همان جنبش مشروطه که زنان برقعپوش، نفوذیهای سیاسیون و جبهههای سیاسی بودند تا آن زمان که خود مردان نیز برقعپوش میشدند تا در هیئتی زنانه پوششی برای کار سیاسی و عمل سیاسی بجویند، نام، شکل و فرم زنان به جنبشهای نوین و رو به مدرن شونده جامعه ایران، جاری شد و سیمای سیاسی جامعه ایران از بیش از یک قرن پیش توسط «زنان» این جامعه نمایانده میشود.زمانی حکومت پهلوی برای...
خوشحالی از فحاشی.؟؟؟
اینکه روزنامهنگاران و روشنفکران و مدعیان حقوق بشر و اخلاق و همچنین مدعیان جنبش سبز، لینک فحاشیهای مردم را در ورزشگاه آزادی که تمامش فحشهای « جنسیتی» به « عرب» ها و البته«بسیجی»ها بوده، هی به اشتراک میگذارند آنهم با نیش باز و خوشحالی از اینکه «جنبش زنده است»...
من و هوای جان و تقویم اردشیر رستمی ومهاجرت
هوای جان....آشنای جان بی قرار، قرار بی پناهی این دل بیمدار، هدیهی نوروزیاترسید. اما حوصلهبه باران نباریده بر این بغض مهاجرت را امان ببند تا این چند خط را خطاب به مخاطبان آشنای این صفحه و نامههای خوانده شدهی من برای تو، بنویسم. در تمام سالهایی که هوای جان را میشناختم. هر سال اول عید و یا اواخر سال و در روزهای پایانی اسفند هدیهی نوروزی من به هوای جان تقویم اردشیر رستمی بود. اردشیر رستمی طراح و کاریکاتوریست عزیزی که در روزنامهی جامعه با کارهای او آشنا شدیم و « عطر خوش زن» به فضای...
بهاریه
«زمین انسان را بی طاقت و....عاشق تو نیز..» بهار و تازه شدن هوای حوصلهی دوست داشتن و زیستن از آن جنس اتفاقهاست که نه میتوان آن را نادیده انگاشت و نه با سر تدبیر خرد و اندیشه، رسم و راه و روش و رویشاش را پوسیدهی سُنّت آداب کهن پنداشت. روزگاری است که ما نگران داشته می شویم و بهار و زمستانمان در بند و تبعید و اعدام کاشته میشویم. با این همه آسمان رسم خط خطی شدناش را از استوای زمین گرفته تا نصفالنهارهای جغرافیایی که زمین را قاچ می زند و زمان و تاریخ از گرینویچ استعماری بگذرد و تقویم جلالی خیام...
بریده شدن با گیوتین قسمت ششم- آزادیها از این طرف....
ناگهان صدای یکی از آنها بود. که گفت « آزادیها از این طرف..»حالا که در این اوضاع فکری مینویسم .حالا که اینجا و در اندوه و انتظار و پشیمانی و حسرت و امید و تمام اینحسهای همزمان مینویسم. یادم نمیآید در آن شرایط چقدر طول کشید که این فکر از سرم گذشت. برای یک آن به سرم زد.. که اگر این صف از اینجا رد شد من می روم توی این صف. اگر نفهمیدند که رفتهام و اگر هم فهمیدند می گویم که فکر کردهام منظورتان کسانی بوده که در « میدان آزادی» بازداشت شدهاند. حالا فوقش چهار سال اضافه میخورم یا چهار هزار...