برگهای را به دستم دادند که وقتی آن را از زیر چشمبند میخواندم فهمیدم که برگهی دادسرا است. که در اون نوشته بود «شما متهم هستید به این اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام از طریق نوشتن مقالات و انجام مصاحبه با رسانههای ضد انقلاب و بیگانه و تبیلغ در فیسبوک و وبلاگ و.. نیز اجتماع و تبانی علیه نظام با ایجاد تجمع و اغتشاش و ایجاد آتش سوزی و...» از این حرفها..که من با دیدن این اتهامات دیگه شصتم خبردار شد خیاط در کوزه افتاد و فهمیدند من بودم. چون با نوشته شدن این که «...
تاملات
شرح این قصهی جانسوز نگفتن تا کی) بریده شدن با گیوتین(
یکسال دقیقا یک سال از زمان خروجم از ایران گذشت.. پارسال ۱۹ فبریه از مرزی گذشتم که هم مرز من بود و هم مرز من نبود...مرز گریزی ویژگی ذاتی من در هر امری بوده است و آدمهای مرز گریز معمولا دیگران را نگران و هراسان میکند..من مرزهایی را که من هیچ مشارکتی در تعریفش نداشتهام نمیتوانم قبول داشته باشم. مرزهاییی که دیگران در حوزهی اخلاق و هنجارهای اجتماعی و سیاسی گذاشتهاند..من مرز گریز اما از داستان آن از مرز گذشتن رخمی برداشتم که اسمش را گذاشتم»بریده شدن با گیوتین« که از امشب...
روز۲۵ بهمن برو..اما نه به حرف من..
به خاطر دل دل بیقرار تو در باد هنگام دویدن از دست ماموران، به خاطر نفس بریدهی شدهی تو مادر عزیز در آن پیچ کوچهی بن بست. به خاطر ترس تو برادر عزیز از پاره شدن بند کفشت و شل شدن کفشهایات هنگام دویدن، به خاطر کنده شدن دکمهی مانتوی تو در ازدحام جمعیت و ترس و دلهرهی تو از اینکه به این بهانه بهت گیر ندن. به خاطر خون پاشیده بر گوشهی خیابان، به خاطر خستگی از پای ضربه دیدهات و راه رفتن مدام و گیر نیاوردن حتا یک ماشین که بعد از تظاهرات برای برگشتن به خانه. به خاطر دست دوستی که...
نفهم - داستان کوتاه
گفتم: تو هرگز نمیتونی بفهمی که ندیدن تو چقدر برای من رنجآور و عذاب آور است.گفت: تو هم خیلی از مسائل در زندگی من هست که نمیتونی بفهمی چقدر رنجآور است،ازجمله اینکه وقتی با فلانی دعوا میکردم، وقتی سر مامور فلانجا داد میزدم وقتی در تظاهراتها جمعیت کم بود و ..،گفتم: آها.. و واقعا فهمیدم که من تا چه اندازه نفهم هستم
پس از ۶۰۸ روز، یک بار دیگر بیست و پنجم
منتشر شده در:روز آنلاینبیست و پنجم خرداد هزار و سیصد و هشتاد و هشت شاید بدون اغراق یکی از تاریخیترین روزها در مبارزات سیاسی مردم ایران باشد. در مورد این روز بسیار نوشته شده و بسیار تحلیل به قلم در آمده است و اکنون جای آن نیست. آنچه محل و شاید صادقانهتر بگویم هیجان و انگیزهی این یادداشت شده است، نه بیست و پنج خرداد هشتاد و هشت و نه روز عاشورا و نه روز قدس و نه روز موعود ۲۲ بهمن هزار و سیصد و هشتاد و هشت، بلکه تنها لذت شیرینی یک لحظه تصور کردن دوبارهی روز بیست و پنج خرداد هزار و سیصد و هشتاد وهشت...
بمیر دیگر عوضی..شادی حق ماست
میگویند جایی دور در سیارهای دور.. یکی را اعدامکردهاند.. میگویند اسمش اعلام نشدهاست.. همین برای پنهان کردن وجدان معذب کافی است.. میگویند ایناهالی سیارهی دور از اینکه از مستعمرهبودن تاریخیاش خوشحال نبوده متهم بوده...ببین تو چقدر دوری از ما..از ما «صاحبان اصلی»سیاره.. که صدای پاره شدن سینهی تو برای آخرین نفس به گوشما نمیرسد در هیاهوی پیروزی تیم «ملی»ما.. تو جزو این ملت نیستی زندانی..تو فقط آمار جمعیتی و وسعت سرزمینی هستی....بمیر اما «مال» ما باشمال ما باش تا ما با افتخار عدد ۷۰ میلیون را در...
آنان که مرگ را رنگ زندگی بخشیدند.- در یادبود احسان فتاحیان
این روزها یعنی درواقع دیروز سالگرد کشته شدن احسان فتاحیان به دست جمهوری اسلامی است. کشته شدن احسان برای من و شاید برای بسیاری چون که "مرز"هایشان انسان و نه جغرافیا و نه ایئولوژی و نه نژاد و ملت و زبان، متفاوت است. ما فرق میکنیم با آن حزبی که میخواهد احسان راه به عنوان آرشیو یکی از شهدایاش بنویسد. یا آن ملتی که میخواهد از احسان یکی از شهیدان راه آزادی و رهایی بسازد. یا آن ملتی که میخواهد احسان را یکی از موارد نقض حقوق بشر برای طولانی کردن تومار نقض حقوق بشر به شمار آورد و یا با نوشتن در...
یاد کوتاهی از اسماعیل ططری به بهانه ی در گذشتش
امروز در خبرها خواندم که آقای اسماعیل ططری نماینده مردم کرمانشاه در مجلس چهارم و ششم، دار فانی را وداع گفته است. ظاهرا ایشان بر اثر شوک مغزی از از دهم خرداد در بیمارستان بستری بوده است. به هر صورت و باه همه ی مسایلی که برای بسیاری از ما کوردها مطرح است و نمی خواهم این جا به آن ها بپردازم. من به شخصه خارج از آن بحث ها به نظرم ،انسان سالم و شیرینی بود . مرگ ایشان را به خانواده و بستگان اش تسلیت می گویم و روانش شاد.من چند باار کوتاه آقای ططری را از نزدیک دیده ام که یکی دو خاطره ی شیرین...
نام فرزاد قدغن
امروز یکی دو جا نقل شد که ظاهرا :«اداره اطلاعات شهرستان کامیارن طی دستوری رسمی اکیدن از اداره ثبت احوال این شهرستان خواسته است که از صدور شناسنامه برای نوزادان تازه متولد شده در این شهرستان به نام " فرزاد" اکیدن خودداری نمایند». این خبر فعلا توسط هیچ منبع موثقی تایید نشده است و این امکان هم هست واقعا شایعه باشد. اما برای من که کوردم بسیاری چیزها را به چشم خود دیده ام و به گوش خود شنیده ام اصلا امر عجیبی نیست. نه تنها در ازمنه ی دور و افسانه ای در همین زمان اقای خاتمی و در دولت...
درباب "برادر"
مسیح علی نژاد وقتی دوستان مردش را صدا می زند، آن ها را "برادر" خطاب می کند و اگر هم صمیمی تر باشند به قول خودش داداشی. چندبار به شوخی بهش اعتراض کردم اما بهش گفتم که این اعتراض من ریشه در یک درد فرو خورده دارد.بهش قول دادم بنویسم چرا به این کلمه حساسیت دارم.پرده ی اول:من کودکی بیش نیستم. اما تقصیر من نیست که حوادثی که آن روزها اتفاق می افتاد همه اش به شکلی بوده که در حافظه ی من کاملا ثبت می شود. انقلاب می شود. راه پیمایی ها و تظاهرات ها را تنها از آن چیزهایی که برادرها و پسر عموهایم تعریف می...