فهرست محتوا

عاشقانه های یک چاقو کش برای خانم دست برفی-قسمت دوم

شماره ی 8:از آب های جهانکه بر آنها دراز کشیده بودم زخمه میزند ریگزار استخوانهای کتفم را از قلههایی که با رمز نام تو فاتح شدم پایم در مرداب درهایفرو میرود از خیابانی  که از گیسوان تومیبافته ای یمچون سگی ولگرد زیر گل گیر های ماشینی لاشه شده ام...اما...هنوز خیال که میکنمیعنی  تو11/01/20099:آن که زود میآیدزود میرودآن که دیر میآیدزود میرود آن که نمیآید همزود میرود..چه فکر کردهای خانم اینجا  دل است قهوه خانهی عشق که نیست..29 بهمن 138710:راه افتادم  وبه راه نیامدی دریا...

از لج شما هم که شده نمی میرم/ ترجمه ی شعر کوردی

ترجمه ازکوردی  تصویری از شهاب به روایت نقاشاثر:میم - نون نقاش کوردکه گفته ایم؟   فردا را تابلویی نسازیم  ببخشیمش در طلایی یک کاغذ   برای عشقی نامعلوم   یا دختری   ****  _ اشکال ندارد  این شعر را هم .. بنویسیم_  می دانم غروباغروب  روباه ها و سوسک ها    نمی گذارند خوابی به رنگ انسان ببینم   اشکال ندارم     گلم  راضی به دیدن دفتر سپیدم کی نشده ای؟  ***نمی دانید   ...

باد......

ترجمه از کوردی:با...بی قراری های "باد" راهرگز قراری نیستتنها باد اگر سفر کند و بوزدشاید بی قراری ها را به باد بدهد.... جلوی سفرهای باد را نگیرید.... گیر می دهد به شما  خدامادر پیش از من سفر کرده ام    بگو   تا بادبرود..مادر باد   هیچ وقت    باد را نمی بردلینک کوردی: http://shahabaddinkurdi.blogspot.com/2010/05/blog-post.html

آواره ها سه شنبه ندارند...

ترجمه از :کوردیآواره ها..سه شنبه ندارند....  تمام روزهای شان....   شبیه یک روز بعد تعطیلی یا یک روز قبل    تعطیلی است.....   همه ی روزها یا تعطیل است یا قرار است         تعطیل شود...   آواره ها دوشنبه ندارند    من که همه ی مرزهای کشورهای جهان را   به مرزهای دستان کوچک تو  فروختم    از کدام سرزمین نداشته آواره شوم به جز    دست های تو    من در تبعیدگاه بی شبانه روز گیسوان...

خواب تو و جاده

دیروز هنگام سفر    دست هایم را     از شیشه ی ماشین بیرون برده بودم       ..... شب هنگام     تمام مسافران ِ جاده ای که از آن گذشته بودم خواب گیسوان   زنی را دیده بودند     آغشته به عطر بلوط    29 اسفند 1388

سبيل وچادر

له لای چەپی سمێڵی مەلیك مەحموودی حەفیدەوە بیر لە ئاسۆی وڵاتێك دەكەمەوە كە كەزیەی ژنەكانی بۆنی چارشێو نەداتترجمه:در گوشه ی سمت چپ سبیل ِملک محمود حفیدبه افق های سرزمینی می اندیشمکه  گیسوان زنان اشبوی چادر ندهد..

بر ساحل کودکی ات

شب از حجم رنگ گیسوان توامتداد می نوشددست های تو در دهان منشعر می خوانداز صخره های شانه ام صعود نکرده ای   افتاده ام  پرتقال   از درختی که    پیر شدم  در ساحل کودکی ات    شنبه 24 بهمن 1388

خیابان،عاشورا،تهران

ما حادثه رااز لب های خیابان نوشیدیمما حادثه را  بر لب های خیابانبوسیدیمما حادثه رااز قامت بلند خیاباندزدیدیم.6 دی ماه 1338

هه ڵپه ركێ (رقص کوردی)

من تبعیدی گل های پیراهن تو بودم.!    برقص   تا راه  سرزمینم را  از یاد نبرم     من مرزها را گذشته ام ودر چین دامن تو جا گذاشته ام..   به ترنم اوراد انگشتان پای تو در رقص.... از گیسوانت کمی...   بر شانه های خسته ی تاریخی  ام جا بگذار... پی نوشت:1- دیشب دوستان این عکس را در فیس بوک منتشر کرده بودند.چندین بار خواستم شعری ترانه ی معروفی کردی برای آن بنویسم اما نشد. تا این که امروز صبح که از خواب بیدار شدم با دیدن دوباره...

یادت باشد

ترجمه از کوردی:له بیرت بێ   یادت باشد!    این تو بودی     نفس مرا بند آوردی    در پیج کوچ این ستاره که تنها خیابانی مانده بود به خانه ی شما ناغافل غرق خون شد  چشمان ام  اگرچه من چاقو کش هیچ کوچه نبودم جز عشق  یادت باشد!  من دورترین ستاره ها   آتش می زدم  چون سیگاری بر لب بلندترین مناره ها و برج های شهر می گذاشتم تا تو از پرسه زدن با یک شاعر  لذت ببری  یادت باشد!  نام «سالن انتظار»...

صفحه‌ها

shahab sheikhi ©