فهرست محتوا

شاعران و آرایش گران

دیگر چه داری بگویی با من                                                                       رویاهایم را که در امتداد گیسوانت ...  ...

13سطر از نبودن ات

سطرهایی از نبودنت ۱- وقتی در دلم با تو قدم می زدمخیابان آن قدر برایت تنگ شدمجبور شدم دستانت را در شعرهایم بگیرم این۱۳ شعر کوتاه را در ادامه مطلب بخوانیدپاییز ۷۸سطرهایی از نبودنتبه: میم-لام۱- (خیابان)وقتی در دلم با تو قدم می زدمخیابان آن قدر برایت تنگ شدمجبور شدم دست هایت را در شعرهایم بگیرم ۲-(بوسه)نمی دانیاین کوچه چه شوقی به میل گفت و گوی من و تو داشتو آن کاج رسوا هم می دانستبوسه ی ناکرده هم طعمی دارد ۳-(تو)تو نبودی گلمتنهاییم را  سرودم ۴-(بارانی)به...

پنجمین راه چهارراه

 از هر چهار راهی که می گذرمراه پنجم را انتخاب می کنمپنجمین راهاز هر چهار «راه » به سوی تو می آید

باد و بامداد

تنهایی های بامداد ی ام رادر روسریت بپیچمی ترسماز باد  وازپنجره ی باز این قطارپاییز۸۵

صبح

صبح که می شود یاد تو می افتم یاد تو که می افتمصبح می شود

دختر سرگردان

دختر سرگردان۱به: م-ناز گل آلود ولگردی های سرنوشت های تلخ...دخترِی سرگردان!از باد عاشق دریا و تا ابد همیشه عشق.دریا طبق تاریک عشق های مدفون ِ خدا بودیمکه باد از یاد های بهاری سفر تا ابدمرهوار و سرکشاسبی که سرش در آفتاب                                      ذوب نشده امبر دوش پوش کوچ ِ پُر از «چمری۲» مادرمسفر همیشه...

شعرهای من 2

برخی را نظر بر آن است که وبلاگ من جدی تر از آن است که در آن شعر بگذارم. اما من می گویم شعر هنوز بزرگترین فضیلت انسانی است. از سوی دیگر من نمی توانم شاعر بودن خویش از خویش پنهان کنم از شما چه پنهان! نیز این وبلاگ اکنون یگانه ی رسانه ی بی سانسور من برخی را نظر بر آن است که وبلاگ من جدی تر از آن است که در آن شعر بگذارم. اما من می گویم شعر هنوز بزرگترین فضیلت انسانی است. از سوی دیگر من نمی توانم شاعر بودن خویش از خویش پنهان کنم از شما چه پنهان! نیز این وبلاگ اکنون یگانه ی رسانه ی بی سانسور من در...

پرانتز باز و بسته(آسانسور را به بیمارستان ببر)*

پرانتز باز و بسته(آسانسور را به بیمارستان ببر)*..........(تا روء يای من...خيابان دراز تر از پارسالت!بس است آنقدر بر سرو که سبز می ميری!؟در مکعب های سفيد ديواری زندگی کنم....خدا می دانديا هر کس غير از خداآن قدر ررر  حسرت و سفر و دريا بودم...استادپرانتز پشت )(پرانتزدر طاقت و حوصله ی درناييم می گشايد(خانم!دستم را در گزاره ی چشمهايت بنويستا پدرم هر چه «من» استدر يک تاکسی ترديدب«چپ»د  در گوشه ای از سينه اشسینه بر سینهام بگذارتا این [بوسه]را از کروشه خارج کنم. ------غروب ...

شعرهای من

آن بالا در معرفی خودم بعد از نوشتن نام ام اولین گزینه را برای معرفی خود واژه ی شاعر انتخاب نموده ام. اما احساس می کنم که  هیچ یک از خوانندگان با این سبک از نوشته ها یی که تا به حال نوشته ام هوایی از ترنم شاعرانه تنفس ننموده اند. راستش باید بگویم سر آغاز من به شعر بر می گردد و برای معرفی خودم هیج واژه ای را متناسب تر از شاعر نمی دانم.اگر چه در عرصه ی نوشتن دورترین همسایه ی شعر یعنی سیاست و.. برگزیده ام اما سیاست و دنیای آن انتخاب من نبود و من انتخاب او بودم.زیرا هنوز...

صفحه‌ها

shahab sheikhi ©