فهرست محتوا

من چه خائنێکی خۆشەویستم کاتێ کە شاعرم

  May 10, 2011 at 10:54pm     حەتمەن حەز ئەکەی کەمێک لە جگرەکەم، فوو بکەم بە جادەیەک، تا هەناسەی پیاسە کردنت گێژ بخوۆی هە تاااااااااااااا کووو بریتانیا لە باکووری ئەوروپا بێت یان لە رۆژ ئاوای ئەفریقا.... پەردەکان هێڵ هێڵن... ئاسمان هێڵنجاویە لە دڵی پر لە هەڵالە و هێڵی ئاسنم دا کە من قەت بیری کوڵەنجەکەی دایکم ناکەم لە وێنەکەی دا قەتاری سەری عەرز بێت قەتاری بنی عەرز بێت قەتارەی زیندانی دەست پشت لە یەک...

بیا بغلم - شعر

به مناسبت روز جهانی «بغل کردن» لم دادهای   توی بغ«لم»  بغلم مجموعهی خلاصه شدهای است    از بغض و دلم    لم بده میان بغضها و دلی که    همیشه برای تو تنگ است   تنها به اندازهی آغوشت   فاصلهای تنگ میخواهم   میان    بغض و دلم   بیا بغلم    ---شین-شینهفدهم دی ماه ۱۳۹۰هفت ژانویه ۲۰۱۲ماینز -آلمان.عکاس متاسفانه ناشناس است.

طمع در پیراهنت کنم...

طمع در پيراهنت كنم   به قصد دريدن   چنان كه يوسف را   با هزار شاهد عادل  كسى باور نكند  ---شين-شين١٦ مهر١٣٩١٢٢:٤ دقيقه عکس:نیکل کیدمن در فیلم ««Eyes Wide Shut»

به کاجها سفارش کردهام

به كاج هاى كوچه    سفارش كرده ام سبز بمانند    تا كسي فكر نكند    من و اين درخت ها   از زمستان اين همه دلتنگى  دق كرده ايم    شاعرها و درخت ها   آبروى اميدوارى جهانيم   هزاران سال است     بى نشانى و ايستاده مى ميريم    اما شما جاى گريه  تنها گاهى  شكوفه ريزان و گاهى برگ ريزان و كاهى واژه ريزان مان را  مى بينيد   به كاج ها سفارش كرده امدر زمستان برايت لبخند بزننديك وقت غصه نخوريكسي از...

همیشه اینجا بوده ام - شعر

همیشه اینجا بودهام..همینجا کنار این نردههای انتظار ترمینال، ایستگاه قطار، فرودگاه، گاراجهای قدیمی شهرستان...همیشه در سقز، یا برلین، پاریس یا تهران ولندن یا برکرانهی راینقهوه نوش میخانههای بروکسل یا آمستردام...خورشید نوش جادههای سقز تا مریوان..همیشه همینجامنتظر بوده ام که بروم یا بمانم…که بیایی یا رفتهایعطر تو جهان را مسافر کرده است..نامش را گذاشتم عشق و به همهی مخاطبان دروغ گفتم از تویی که هرگز نبودی..از منی که همیشه …اینجا کنار این نرده ها منتظر بودهامکه بروم یا بمانم..که رفتهام.....منتظر...

ولگردم کن از خودت../ ترجمهی فارسی بخشی از یک شعر کوردیم

از خودت ولگردم کن...من دیگر تاب خیابانهای تنات را ندارم...از خودت ولگردم کن...من در تمامی ایستگاههای قامتاتهنوز مشغول سیگار کشیدنم... از خودت ولگردم کن..زمان در تاری موهایت سیاه می«مار»اند در هر آنچه تمدن که «قهوه»ای میمکم طعم پرتقالات را فرویدی و کارل مارکسی بدون هیچ «غریزه» و «کاپیتال» ای بانوی تمامی شعرهای پلنگ و پرتقال.... قیل و قال.....نک و نال....اسب و بال....ترش و تلخ....تلخ است این تار مویت که در شعرهای یک شاعر سختیارمیریزد روی دفترها بی آلبوم آسانسور تمامی فرودگاههای بی پاسپورت...

ازدحام آه و لرزش گریه/ برای همدردی با مردم زلزله زدهی آذربایجان

از آنهمه ازدحام آه که در لابهی گریه می لرزید...../میدانم درد نشانیگم شدهی بی التیامی است.../ این زمین بی قرار را... /بالام هی..بالام..هی.... /کودکی که در شعرهای فاجعه عزیز میشود و ...سرزمینی که مثل زن تنها بعد از شکافتن مقدس ....جغرافیای این حوالی بدجوری میان نای گریه و آه تقسیم خوردهی خط خطی بی عدالتی می لرزد..../دردت به جان جغرافیای دل بی قاعدهام/ نلرز این همه .... تن پوش سیاه کودکان «رودبار» وزنان «بم» و سالخوردههای «وان» و مردان «آذربایجان» را به قامت دلمان دوختهایم ..../ به خاکمان...

تو اعدام میشوی-شعری برای فرزاد کمانگر و احسان فتاحیان

تو اعدام میشوی و ما خبر اعدامت را به هزار رسانهی دنیا میفرستیمرسانهها این روزها هرزههای مرگ و زندان نوشاندتو اعدام میشوی و ما افتادن ستارههای غرق در خون آسمان را شعر می کنیمتو اعدام میشوی و ما از آزادی پرسشهای فلسفی طرح خواهیم نمودتو اعدام میشوی  و ما به تحلیل "بدن" در زندان می پردازیمتو اعدام میشوی و ما زنده میمانیممگر نمیدانی ما شاعران زندگی هستیم!؟ما انسان عصر مدرنیم و تو شوالیهی به جا مانده از تاریخ...با این همه تو اسطورهی قلبهای ما میشوی...این همان حقیقتی است...

صفحه‌ها

shahab sheikhi ©