فهرست محتوا

نوشیدن قهوه از طعم تن ات

قهوه از دید من ویژگی منحصر به فردی دارد. قهوه نه نوشیدنی سرد است که آن را سر بکشی. و نه چای است که قند پهلو باشد و عدهای بخواهند آن را لبسوز بنوشند. قهوه همانطور که درستکردناش لِم خاصی دارد، نوشیدناش نیز آدابی دارد. قهوه هورت کشیدنی نیست. قلُپ قُلپ نوشیده نمیشود. قهوه نوشیدنیاست که  باتمامی حسهای آدم سر و کار دارد. با حس چشایی، با حس بویایی از عطر قهوه مست میشویم  و  قهوه شاید یکی از معدود نوشیدنیهایی باشد که انسان موقع خوردناش بیشترین نگاه را به آن میکند. آنقدر که ما به فنجان...

خیابانهای سرماخوردگی

روز دوم وقتی از خواب بیدار شد. عرق سرد شده بر سینهاش را زیر آن پولیور گرمی که پوشیده بود بر سینههایاش احساس کرد. همهی شواهد مهیای یادآوری یک خاطرهی خوب عاشقانه است از خواب بیدار شدن و عرقی که بر جناق و گودی سینه جا خوش کرده و حالا با هوای بیرون پتو سردی را بر سینه مینشاند. شبیه سردی چسپاندن یک بطری نوشیدنی سرد به پوست گونهها در یک تابستان داغ و عرق کرده، شبیه لمس گونههای سرما چشیدهی دلبری نازک بدن، در یک زمستان سرد. در خیابان یک سرزمین غریب. همهی این یادآوریها فایده ندارد و این عرق سرد...

آرامش آبی

حسی شبیه حس رنگ«آبی» دارم. این روزها شاید جزو سختترین و بی ثابتترین روزهای زندگیمن است. روزهایی که هیچ نقطهی روشنی جلوی رویم نیست که بگویم در حال حاضر دارم اینکار را میکنم که مثلا حالا موفق یا ناموفق نتیجهاش میشود فلان چیز. روزهایی که نامهربانانهترین چهرههای دوستانم را تجربه کردم. روزهایی که به تنهایی و با مخالفت تمامی اطرافیانم، از دوستان صمیمیام گرفته تا خانوادهام ، تصمیم گرفتم بلند شوم از آن زندگی که لحظه لحطه داشت من را ویران میکرد. تنهایی یک سال و نیمهی تقریبا مطلق، آن هم بعد از آن مهاجرت...

دارم[...] مادرم میشوم

دارم [شبیه] مادرم میشومدیروز یا پریروز بود. از خواب که بیدار شدم. وقتی دست و صورتم را میشستم به سن و سالم فکر کردم و نمیدانم چرا  با آنکه منکه تصاویر زیادی از چهرهی مادرم را به یاد ندارم. احساس کردم دارم شبیه مادرم میشوم. دارم شبیه سن و سال مادرم میشوم. سن و سالی که مادرم من را به دنیا آورد و دو یا سه سال بعد از آن، من را تنها گذاشت. مادرم مُرد و من تمام زنان جهان را از کودکی تا به امروز یک بار زندگی کرده بودم. تمامی زنانی که سن و سالشان شبیه سنی بوده که من ناخودآگاه از مادرم به یاد داشته...

عادتهای فراموش نشدنی زندگی در نظامهای فاشیستی

دو زن رو به رويم در مترو نشسته اند. چون بيرون بودند يكى شان احتمالا به دليل سرما، شال اش را روى موهايش كشيده بود. رفتارش كمى هم سرخوش نشان مى داد. ناگهان ميان «كژ شدن و مژ شدن »هايش، شال اش را از روى موهايش برداشت. من براى يك لحظه اين ور و اون ور را پاييدم، كه مأمورى بسيجى اى، چيزى نباشد كه برايشان مشكلى درست كند. همان يك لحظه بود و يادم آمد كه اينجا نيرويى وجود ندارد كه مواظب بدن و پوشش انسان و به ويژه بدن و پوشش زنان باشد. اما اين يادآورى ها خيلى سخت است كه هنوز بعد دوسال با من است. وقتى سوئد...

یادداشتهای یک کورد زبان نفهم در آلمان - یادداشت اول: آلمانی(اروپایی)های کون نشور

بسیاریاز یادداشتهای این مجموعه،خیلی وقت پیش نوشته شده است. اما به دلیل آنکه در تمامی این دوسال منتظر فرصتی بودم که مجموعهیادداشتهای «بریده شدن با گیوتین» را تمام کنم و هرگز آن فرصت دست نداد و از آنجا که تصمیم گرفتهام دیگر هیچ کاری را  به سرآمدن زمان و فرصت و کار دیگری موکول نکنم؛ از امروز که دومین سالگرد ورود من به آلمان است شروع میکنم به منتشر کردن آنها. این یادداشت ها نه به قصد طنز، نه به قصد جلب توجه، بلکه به سبب...

دوسال از ورودم به آلمان گذشت

دوسال پيش در چنين ساعتى در شعر "تغيهر"(terier) آلمان ، دو تخت از اتاقى را براى شب اول اقامت به ما دادند. حالا بيست سپتامبر ٢٠١٢ است و از آن پرواز٥ساعته از هولير(اربيل) تا فرانكفورت، و سفر يك ساعت و خورده اى تا شهر مذكور، دو سال گذشت. حالا بعد دوسال تازه دارم احساس مى كنم آمده ام آلمان و يا اروپا. از امشب به بعد، «يادداشت هاى يك كورد زبان نفهم در آلمان »رو منتشر مى كنم. كه شرح زندگي و اتفاقات روي داده است.یادداشتهایی که همهاش منتظر بودم اول یادداشت های «بریده شدن با گیتوین» رو تمام کنم. اما آنها...

نام آن خیابانها

اولين بار كه تفاوت اسم خيابان ها را احساس كردم، زمانى بود كه براى اولين بار در سال٢٠٠٤، وارد كوردستان عراق شدم. تنها بودمو اولين تجربه ام بود. وقتى به سليمانى رسيدم، ديگر دير بود و ماشين ها از مسير اصلى به هولير، نمى رفتند و فقط ماشين هاى گذرى بودند، كه از جاده ى كركوك مى رفتند و افسر لب مرز كه راهنماييم كرده بود، گفته بود از جاده ى كركوك نرو، چون كركوك در اختيار حكومت كوردستان نيست، بنابراين امنيتش را نمى توانيم تضمين كنييم و ممكن است اتفاقى پيش بيايد. شب را در هتلى به نام زانكو(دانشگاه)،...

سگهای در اندازهی شترخرپلنگ خرس

يكى نيست به اين آلمانى ها بگه مجيد جان دلبندم، اينى كه تو دستت گرفتى، خرسه، گاوه، اسبه، خره، ولى سگ نيست عزيزم سگ نيست خوب سگ يه اندازه اى داره، قد و قواره اى داره، دِ آخه يك گاوميش گرفتى دستت دلت خوشه سگ دارى؟! بهت انداختن به مولا:))

اپوزیسیونی دارد این جمهوری اسلامی

از کشتار ۶۷ حرف نزنیم چون طرفداران موسوی و کروبی و بازماندگان امام راحل(به ویژه پاسدارزادگانی که امروز اصلاح طلب سیاسی و اقتصادی شدهاند) ناراحت میشوند. از حقوق زنان حرف نزنید زیرا زنان منتسب( سببی یا نسبی )به فعالان سیاسی از مذهبی و سکولار و از لیبرال و چپ « ویترین» فعالیت آقایانشان هستند. و باید به همان شکل ویترین بمانند. بهتر است مردان روشنفکر سیاسی تشخیص بدهند کدام حقوق در کدام شرایط برای خانمها لازم است.از کوردستان و آذربایجان و بلوچستان و کلا ستم ملیتی و قومیتی و دینی و مذهبی هم حرف نزنید...

صفحه‌ها

shahab sheikhi ©