جامعه ی سبیل کلفت

شعر: شیرکو بیکس

ترجمه: شهاب الدین شیخی

هر چه تلاش کردم

دو واژه ی «زن» و «آزادی» را

رو به روی یک آیینه

...



شعر: شیرکو بیکس

ترجمه: شهاب الدین شیخی

هر چه تلاش کردم

دو واژه ی «زن» و «آزادی» را

رو به روی یک آیینه

بر دو صندلی کنار هم بنشانم

بیهوده بود و

دست آخر واژه ی «جامعه» با سبیلی کلفت و

سجاده ای در بغل

آمد و بر صندلیِ زن نشست

مطالب مرتبط:لیلا در ویرانه ی روح -خواب دیدن در آستانه ی چوبه دار -

farsi
Share
تا کنون 4 دیدگاه برای این پست ثبت شده است

بسیار ساده،تکان دهنده و زیبا بود.

سلام انسانم!<br />اگر امروز مرا <br />قفل قفس یافته ای <br />تو بدان انسانم <br />بر دو پایت بنگر !<br />قفل زنجیر است <br />شاه کلید دست تواست انسانم...

...و زن میمیرد در هوای آزاد زیستن آغوش تو

سلام <br />انتخاب شعر و ترجمه شما از شاعر بزرگ شیرکو بی که س بسیار عالی بود<br />در پناه حق
shahab sheikhi ©