این مطلب ابتدا به مناسبت مرگ شیرکو بیکس،
در ویژه نامهای «ایران وایر» که به مرگ استاد شیرکو بی کس اختصاص داشت، منتشر شده است
زبان شاکلهی هویتی هر ملتی است و شعر شاکلهی شکیل نهایی هر زبان. شاعر، انسان زیستهی زبان است و این گونه انسان متبلور و هویت یافتهی یک ملت میشود. این نهایت رویایی است که در یک انسان عینیت بیابد و شیرکو بیکس عینیت این رویا است برای مردم و زبان کوردی به طور خاص، و تبلور یکی از بلورهای کریستالی سرزمین...
فهرست محتوا
ازدواج مجدد مجردانهی مرد مُردهی یک زن
The Lovers II - Rene Magritte-1928.نوع و جنس فشار را دقیقا تشخیص نمیداد. فشار گره زدن کفن سفید مردن بود..یا فشار گره زدن گرهی کراوات. خیلیها چه به خود او و چه با خودشان چیزهایی میگفتند...دقیقا نمیفهمید مثل کسی شده بود که در فیلم ها نشان میدهد و میان مردم راه می رود و انگار دور فیلم را پایین آوردهاند و حرکات لبها و البته صداهایی هم میشنود اما دور صدا هم پایین است و خیلی واضح نیست. اما راستش آنچیزی که برای او رخ میداد وضعتی صدایش به این شکل نبود.یعنی صداها همون کیفیت اصلی را داشتند اما با...
من خودم کتبا اعدام رامین را
تحریریهی کوچک و جمع جورشان جور شده بود. ساختمان بیشتر یک خانهی خیلی خوب بود که جان میداد برای یک مرکز فرهنگی کوچک. از در که وارد میشدی یک حیاط بود که روبه روی در چند پله شاید ۵ یا ۷ پله را بالا می رفتی و وارد ساختمان اصلی میشدی. زیر همان پله یک پنجره بود. پنجره مربوط میشد به اتاقی که حالت زیر زمینی داشت. زیر زمینی که میتوان گفت صاحب خانهی اصلی از آن به عنوان یک واحد کوچک برای اجاره دادن استفاده میکرده است. زیرا یک حمام کوچک و یک آشپزخانه هم داشت. بالا اما بعد از یک راهروی کوچک دری به سالن اصلی...
لبهای شُل قهوه.....
قهوه هرچقدر غلیظتر و کمشکرتر باشد، به جان روحبخش قهوه نزدیکتر است. جان روح بخش قهوه هم چیزی است شبیه طعم یک بوسه از یک زن در ایستگاه اتوبوس، بعد از مدت طولانی انتظار، انتظاری آن چنانی که هرگز دیگر باور نداشتهای او را ببینی و دیگر راستش سعی کردهای منتظرش نباشی و با ناباوری برای اولین بار میبینیاش و ناباوارانه میبوسیاش.این جمله را هرگز از هیچ زنی نشیده بود. اما خوب مثل اغلب نویسندهها سعی کرد این را به یک گفت و گو با یک زن. آن هم یک زن خاص!! این اصطلاح « آدمخاص» کلا اعصابش را به هم میریخت....
«او با ضمیر مونث »و چشم در چشم با ولادیمیر پوتین
در عمرم معنای زهره ترک شدن را نفهمیده بودم اما اکنون به تمامی وجود زهره سهل است بلکه بند بند وجودم و شاید حتا احساس میکردم ذرات سلولهایم دارد از هم کنده، پاره، متلاشی و یا هر فعل و انفعال دیگری از این دست، میشود یا میترکد. تمامی فکر و ذکرم به آن ماشین مهیب و عجیبی بود که انگار داشت به من نزدیک می شد و قبلا این گونه ماشینها را تنها در فیلمهایی شبیه فیلم ترمیناتور و یا ماموریت غیر ممکن دیده بودم. با یک ذره امید واهی که ممکن است اورا ندیده باشند در متناهیترین جای وجودش وجود داشت. هنوز خودش...
سوم شخص مفرد شدهام پرتقال من
جملهی اولی که جواب دادم. درست بود. دومی و سومی یکی دو تا اشتباه داشت. تلفن میان درس خواندن و یادگرفتن زبانی که روزی تفکری که شاید تبختر و تفاخر و تکبری پنهان و ناخودآگاه آن را زبان فلسفه خوانده است و بیش از هر چیز زبانی جنسیت زده است، زنگ میخورد. یاد گرفتن زبان آلمانی را متوقف میکنم چون شماره ناشناس است است و احساسی ندانسته وادارم میکرد شماره را بردارم. بردارم. بر دار هستم سالهاست. بر داری ندانسته، ناشناخته و شاید به شکل مسیحی دیده نشده و باور نشده صلیبی از رنجی که نمیدانم و از آن من...
سرود قديمی قحط سالی-شعری از شاملو
گاهی اوقات خواندن شعری چنان با روحیهی فعلی و آنی آدمی همخوانی دارد که به قول مولانا چون « شراب آنچنان را آنچنان تر میکند. گاهی اوقات تپیدن در اسمان شعری، ترانهای آوای موسیقیای کافی است تا آدمی نه تنها بخل نورزد به سرودن و ساختن چنین شعر و یا آهنگی بلکه خوشحال هم میشود که چنین حسی آنچنان نیز غریبه نیست میان آدمیان دیگر و چه خوب که کسی زحمت سرودن و به بانگ درآوردن چنین فریادی را پیشتر کشیده است، راستش برای من تنها دردش این است که از سوی دیگر...
جمهوری اعدام اسلامی ایران، شعری از شیرکو بیکس ـترجمه شهابالدین شیخی
متن سخنرانی شاعر بزرگ کورد شیرکو بی کس برای شهدای 19 اردیبهشتترور و اعدام ... دو مدال و دو نشانه ی آشکار و تعریف شدهی امروز روشنفکران و جوانان کوردستان هستند.همان نشان و مدالی که دیکتاتورها برای آخرین بار بر سینه ی قربانی های شان می زنند... آن ها در این خیال باطل اند که شاید ما را به سکوت وادرا کنند و مارا بترسانند و ما را گامی به عقب برگردانند..ما هم برای این که این این نشان را از آن طرف و از روی زیبایش بر گردنمان بیاویزیم با قلم نور تاریکی های آن ها را...
برای امروز و برای تو (شعر از دوست خوب رسول یونان)
اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز می کشم و می میرم
مرگ نه سفری بی باز گشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست
آن موقع که باید دوست بداری!
25/5/1388
شعری از دوست خوبم رسول یونان
با آنان که بالای دیوار نشسته اند
شعری از سید علی صالحینان از سفره وکلمه از کتاب،چراغ از خانه و شکوفه از انار،آب از پیاله و پروانه از پسین،ترانه از کودک و تبسم از لبانمان گرفته اید،با رویاهامان چه می کنید!ما رویا می بینیم و شما دروغ می گویید ...دروغ می گویید که این کوچه، بن بست وآن کبوترپربسته، بی آسمان وصبوری ستاره بی سرانجام است.ما گهواره به دوش...برای خواند متن کامل شعر به ادامه ی مطلب برویدنان از سفره وکلمه از کتاب،چراغ از خانه و شکوفه از انار،آب از پیاله و پروانه از پسین،ترانه از کودک و تبسم از لبانمان گرفته اید،با...