جامعه ی سبیل کلفت
شعر: شیرکو بیکس
ترجمه: شهاب الدین شیخی
هر چه تلاش کردم
دو واژه ی «زن» و «آزادی» را
رو به روی یک آیینه
شعر: شیرکو بیکس
ترجمه: شهاب الدین شیخی
هر چه تلاش کردم
دو واژه ی «زن» و «آزادی» را
رو به روی یک آیینه
بر دو صندلی کنار هم بنشانم
بیهوده بود و
دست آخر واژه ی «جامعه» با سبیلی کلفت و
سجاده ای در بغل
آمد و بر صندلیِ زن نشست
مطالب مرتبط:لیلا در ویرانه ی روح -خواب دیدن در آستانه ی چوبه دار -
farsi
تا کنون
4 دیدگاه
برای این پست ثبت شده است
ارسال شده توسط ناشناس (تایید نشده) در جمعه, 07/09/2010 - 21:09
بسیار ساده،تکان دهنده و زیبا بود.
- پاسخ
ارسال شده توسط پاراف (تایید نشده) در د., 07/27/2009 - 03:55
سلام انسانم!<br />اگر امروز مرا <br />قفل قفس یافته ای <br />تو بدان انسانم <br />بر دو پایت بنگر !<br />قفل زنجیر است <br />شاه کلید دست تواست انسانم...
- پاسخ
ارسال شده توسط آشنا (تایید نشده) در د., 07/27/2009 - 03:55
...و زن میمیرد در هوای آزاد زیستن آغوش تو
- پاسخ
ارسال شده توسط ری را (تایید نشده) در د., 07/27/2009 - 03:55
سلام <br />انتخاب شعر و ترجمه شما از شاعر بزرگ شیرکو بی که س بسیار عالی بود<br />در پناه حق
- پاسخ