فهرست مطالب فارسی

فرازهایی از مناظره ی کروبی و احمدی نژاد

کروبی: یا به اقای احمدی نژاد اطلاعات دروغ می دهند یا آقای احمدی نژاد خلاف عرض می نمایند... یک نمونه اش همان هاله ی نور ... کروبی: یکی دیگه از دروغ های آقای احمدی نژاد قضیه ترور ایشان بود. من خودم آمریکا رفتم و واقعا بهترین محافظت ها رو از شخصیت های ایرانی به عمل می آورند.. کلا ببخشید وقت تموم شد ولی فکر کنم همین دوتا دروغ کافی استاگر چه دولت احمدی نژاد خودش قبلا نرخ تورم را 28ونیم اعلام کرده بود همین الان احمدی نژاد نرخ تورم را زیر 15 اعلام کرد........کروبی:آقای احمدی نژاد مثل این که ما از...

سطح توقع از مناظره ی کروبی و احمدی نژاد

اگر دقت کنید انگار امید همه ی مردم حتا طرفداران "سبز نمایش" آقای میر حسین موسوی نیز، به این مناظره بسته شده است. طوری که انگار همه، همه ی آن چیزی را که می خواهند بر این باورند که در مناظره ی احمدی نژاد و  کروبی اتفاق می افتد.این امید بیش از حد از سویی به خاطر باور واقعی و  درونی به مهدی کروبی با توجه به شخصیت فردی خودش که دارای صراحت مثال زدنی  و نادر در میان سیاست مداران جمهوری اسلامی ،در گفتن و پافشاری روی موضوعات مورد نظرش است و از سوی دیگر باور درونی به مهدی کروبی و تیم منسجم...

تشکر و عذرخواهی

صمیمانه و خالصانه از این که در این مدت از سوی شما دوستان مورد لطف قرار گرفته ام، سپاسگزارم.این حادثه ی ناگهانی و اندوه بار برای من با لطف و صممیت شما آرام تر بر من می گذرد.از همه ی دوستانی که در این مدت با تلفن، اس.ام.اس، ای میل و یا با کامنت هایی که در وبلاگ یا صفحه ی فیس بوک برای من گذاشتند، با من و اندوهم همراهی کردند، صممیانه تشکر می کنم.از سوی دیگر ظاهرا چون من خبر را در آخرین ساعات شب دریافت کرده بودم و مجبور شدم 6 صبح به سمت شهرستان حرکت و کنم و از آن جا که مراسم خاکسپاری و ختم در روستا...

و اسب یادت هست عمو جان

در این بحبوحه و هنگامه ی خبر های انتخاباتی. در روزی که به دلجویی خانواده ی دوستان زندانی مان رفته بودیم. در تنهایی هیمشگی و عمیقی که از آه خسته ی یک اسب و از پک سیگار عمر فرسوده ی پنجره پوش ِشاعری سیاسی نویس شده، در وا نفس های این شب شیاد در دقایق بامدادی این روز.. خبر تلخ است و تلخ ترم می کند.سلام شهاب! ببخشید باید خبر بدی  به تو بگویم..اولین تصویری که به ذهنم می آید چهره ی مردی است که نمی دانم چرا من 7 سال پیش در وصیت نامه ام نوشته بودم که «صورتت بغض غریب و ناشناس یک پشیمانی است». عجیب...

قطع برق در 5استان غرب کشور هنگام پخش فیلم مستند کروبی

بنا به خبرهایی که از مردم شهرستان های مختلف 5 استان غرب کشور، به صورت شفاهی می رسد. برق 5 استان غرب کشور که معمولا در انتخابات ها ائتلافی به نام(زاگرس نشین ها) تشکیل می دهند و حامی کروبی هستند، قطع شده است. هنوز خبرها ی دقیق یا واکنش و پاسخی از سوی سازمان های مربوطه دریافت نشده است. در کوردستان نیز برق قطع شده و دوباره وصل شده، اما هنگام وصل مجدد برق نیز برنامه به  صورت قطع و وصل ها و پرش های غیر قابل توجیه و عجیبی پخش شده و چندین بار هم برنامه قطع شده است. ظاهرا حاکمیت شمشیرش را برای...

چرا در انتخابات شرکت می کنم

من به 4 دلیل زیر انتخابات در ایران را روندی غیر دموکراتیک ارزیابی می کنم .1- اولین شرط دموکراتیک بودن انتخابات این است که همگان از حق برابر، برای انتخاب شدن و انتخاب کردن برخوردار باشند، که متاسفانه در ایران به چند شیوه این حق از گروهی گرفته شده است؛ نخست آن که طبق قانون اساسی تنها مردان و تنها کسانی که از مذهب شیعه ی اثنا عشری برخوردار باشند(الی الابد)، می توانند کاندیدای ریاست جمهوری شوند. بنابراین «زنان»،«سنی»ها، دیگر مذاهب شیعی،پیروان دیگر ادیان ابراهیمی و به طور کلی هر فرد فاقد ان دو ویژگی...

از خواب‌های خیس من..

از خواب های خیس ِ من       نارنجی ِ باران   می چکد بر   پیراهن ِ زنی   که قلبش ریتم ِ خیابان را به هم می ریزد

بی لباسی پادشاه و اصلاح طلب بودن میر حسین

 منتشر شده در:روز آنلاین 1- در همان زمانی که تازه سید محمد خاتمی کاندیدای ریاست جمهوری انتخابات سال 1376 شده بود، مردم کردستان که تقریبا اکثر ادوار انتخابات را تحریم کرده و تنها در انتخابات ششم در اعتراض به سیاست های هاشمی رفسنجانی رای به احمد توکلی ناشناس در مقابل همه ی کبکبه و دبدبه ی هاشمی رفسنجانی داده بودند، دیگر آن چنان در قید شرکت در انتخابات نبودند. اما آمدن سید محمد خاتمی و طرح شعار های آن چنانی قضیه را متفاوت کرد.این بود که بحث ها بین جمع جوان آن روزگار ما که خیلی هم ادعای...

طلوع

تنها من و آن ستاره ی صبحگاهی ِ خواب آلود_که از کاروان شب جا مانده_می دانیم طلوع اتفاق خوشایندی نیست.لینک مربوط:شعرهای من   

چشم های او(با ضمیر مونث) نترسیده بود اما رنجیده بود.

و با ضمیر مونث آمده بود. از زندان آمده بود. تنهایی بی بغض اش را در قامت بلند اش هنوز با خود تنها نگذاشته بود.سهمی از مادرش انگار در گیسوان و شانه های اش بود. و چشم های اش جای مشخصی را نگاه نمی کرد. نمی توانستیم روی جشم های اش متمرکز شویم تا خطی سطری و یا حروفی گنگ حتا از آن بخوانیم. بوی بازجویی و سخنان بی ربط و باربط می داد. بوی نای زندان و تنهایی نیلوفر گونه ی بغضی که انگار در نیامده که حتا بگرید. بوی پرسش همیشگی"چرا؟" می داد. مادرش دور از او نشسته بود و چقدر نزدیک او بود. لاغر شده بود اما نه...

صفحه‌ها

shahab sheikhi ©