درست است که مرگ فاجعهای است که هرگونه نگاهش کنی با هیچ منطقی جور در نمیآید. اصلا واقعیترین و دقیقترین اتفاق زندگی همان مرگی است که بی منطق است. درست است که در جامعهی مردسالار هرکاری هم بکنی باز هم در « مرگ یک زن»، معصومیتی نهفته است که غیرقابل انکار است و مرگ را به فاجعهای دوچندان تبدیل میکند. درست است که هر کسی مرگ و داغ عزیزش برایش بزرگترین داغ و باورنکردنی است. اینها همهاش درست اما خوب دلیل دارد آدم برای بهاره چون بهار بگرید و هنگام نوشتن هم آب چشماناش به او اجازه ندهد که کلمات را درست ببیند...
فهرست محتوا
خطر اعدام شیرکو معارفی جدی است
منتشر شده در : رادیو زمانه وکلای پرونده شیرکو معارفی میگویند: خطر اعدام شیرکو معارفی جدی استپرونده شیرکو معارفی زندانی سیاسی کرد در شعبه ۲۷ دیوان عالی کشور مستقر در قم مورد بررسی قرار گرفته و متاسفانه حکم اعدام از سوی این شعبه برای دومینبار در دیوان عالی کشور تایید شده است.هیچ اطلاع دقیقی هم از زمان اجرای حکم وجود ندارد و به تعبیر حقوقی، «زمان اجرای حکم» هنوز به هیچکس بهطور قانونی و رسمی ابلاغ نشده است. با توجه به این که پرونده دوبار به دیوان عالی رفته است امکان اجرای حکم همیشه وجود...
کمیته هماهنگی اعتراضات به قتل صانع ژاله: بیانیه شماره ۲ / یکشنبه، روز اعتصاب سراسری در کردستان
چهار روز از کشته شدن صانع ژاله و محمد مختاری در جریات تظاهرات اعتراضی ۲۵ بهمن می گذرد.در حالی که مردم کردستان و سرتاسر ایران در شوک کشته شدن صانع ژاله، دانشجوی کرد بسر می برند، پیکر این جوان کرد، تحت تدابیر شدید امنیتی، از سوی قاتلانش در پاوه به خاک سپرده شد. قاتلان وی، یکبار جسم و روح او کشتند و دیگر بار، کرامت انسانی و شخصیت او را مورد هدف قرار دادند. هر چند که همیشه یاد او در دل میلیونها نفر زنده خواهد ماند و توطئهی کثیف حکومت برای بسیجی و خبرچین جلوه دادن...
بمیر دیگر عوضی..شادی حق ماست
میگویند جایی دور در سیارهای دور.. یکی را اعدامکردهاند.. میگویند اسمش اعلام نشدهاست.. همین برای پنهان کردن وجدان معذب کافی است.. میگویند ایناهالی سیارهی دور از اینکه از مستعمرهبودن تاریخیاش خوشحال نبوده متهم بوده...ببین تو چقدر دوری از ما..از ما «صاحبان اصلی»سیاره.. که صدای پاره شدن سینهی تو برای آخرین نفس به گوشما نمیرسد در هیاهوی پیروزی تیم «ملی»ما.. تو جزو این ملت نیستی زندانی..تو فقط آمار جمعیتی و وسعت سرزمینی هستی....بمیر اما «مال» ما باشمال ما باش تا ما با افتخار عدد ۷۰ میلیون را در...
آنان که مرگ را رنگ زندگی بخشیدند.- در یادبود احسان فتاحیان
این روزها یعنی درواقع دیروز سالگرد کشته شدن احسان فتاحیان به دست جمهوری اسلامی است. کشته شدن احسان برای من و شاید برای بسیاری چون که "مرز"هایشان انسان و نه جغرافیا و نه ایئولوژی و نه نژاد و ملت و زبان، متفاوت است. ما فرق میکنیم با آن حزبی که میخواهد احسان راه به عنوان آرشیو یکی از شهدایاش بنویسد. یا آن ملتی که میخواهد از احسان یکی از شهیدان راه آزادی و رهایی بسازد. یا آن ملتی که میخواهد احسان را یکی از موارد نقض حقوق بشر برای طولانی کردن تومار نقض حقوق بشر به شمار آورد و یا با نوشتن در...
نام فرزاد قدغن
امروز یکی دو جا نقل شد که ظاهرا :«اداره اطلاعات شهرستان کامیارن طی دستوری رسمی اکیدن از اداره ثبت احوال این شهرستان خواسته است که از صدور شناسنامه برای نوزادان تازه متولد شده در این شهرستان به نام " فرزاد" اکیدن خودداری نمایند». این خبر فعلا توسط هیچ منبع موثقی تایید نشده است و این امکان هم هست واقعا شایعه باشد. اما برای من که کوردم بسیاری چیزها را به چشم خود دیده ام و به گوش خود شنیده ام اصلا امر عجیبی نیست. نه تنها در ازمنه ی دور و افسانه ای در همین زمان اقای خاتمی و در دولت...
درباب "برادر"
مسیح علی نژاد وقتی دوستان مردش را صدا می زند، آن ها را "برادر" خطاب می کند و اگر هم صمیمی تر باشند به قول خودش داداشی. چندبار به شوخی بهش اعتراض کردم اما بهش گفتم که این اعتراض من ریشه در یک درد فرو خورده دارد.بهش قول دادم بنویسم چرا به این کلمه حساسیت دارم.پرده ی اول:من کودکی بیش نیستم. اما تقصیر من نیست که حوادثی که آن روزها اتفاق می افتاد همه اش به شکلی بوده که در حافظه ی من کاملا ثبت می شود. انقلاب می شود. راه پیمایی ها و تظاهرات ها را تنها از آن چیزهایی که برادرها و پسر عموهایم تعریف می...
دیشب خوابت رو دیدم کاکه فرزاد
دیشب . نمی دانم شب بود یا دم دمای صبح. چون من که دیر وقت می خوابم. خواب دیدم از روستایی که معلم هستم به یک روستایی که مدرسه ی بزرگتری دارد منتقل شده ام. تازه وارد دفتر شده بودم که تو را آن جا دیدم. تو پسری جوان و 19 ساله شاید 20 ساله. تازه ریش های زیر گوشت سیاه شده بود. یک " مرادخانی" به تن داشتی. به سویت آمدم و گفتم سلام مرد.... سلام عزیزم.... من را می شناسی؟ من شهاب شیخی هستم. آغوش گشودی و آغوش گشودم و در آغوش کشیدیم یکدیگر را. می دانستم که تو اعدام شده ای. اما من تو را زنده می...
آه اگر آزادی به نام تو فریبم دهد/ برای کاوه کرمانشاهی
سلام کاوه!خوبی پسر جان. می دانم سوال بی خودی است. اما خوب ما مریض همین کارهای بی خودی هستیم. نیستیم؟ کاوه گیان بیش از یک فصل گذشت و تو هنوز به قول ات عمل نکرده ای. نه مگر قرار بود غروب راه بیافتی تهران و فردای اش باهم باشیم. نه این ها هرگز نمی گذارند ما به هیچ کدام از قرار های انسانی مان عمل کنیم. اصلا آن ها قرارشان در بی قرار گذاشتن ما قرار می گیرد. ما بی قراران نام و یاد انسان.کاوه عزیزم. نام ات را وقتی شنیدم به قاعده ی تداعی معانی و به قاعده ی پیش داوری های فرهنگی در مورد کرماشانی...
ما محکوم نگاهت بودیم/ برای فرزاد کمانگر
منتشر شده در روز آنلاین زمان گذشت و ساعت چهار بار نواختهمیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتدباید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم..من لال شدم. از روز اول با آن نگاهت. با آن تک عکس ات که بیشترمان تنها همان تک عکس را از تو دیده بودیم. همان عکس که چشمان به رنگ آسمانت، آسمان را می نگرد. از روز اول برایت لال شدم. مگر می شود آن نگاه تو را دید و در نگاهت گم نشد.می دانستم دوستت دارم. می دانستم دلم می خواهد برایت نامه بنویسم. اما نمی توانستم. نمی توانستم نام ات و نامه های ات را ببینم و من...