فهرست مطالب فارسی
وقتی اسم حلبچه میاد......
می ترسم روزی لطیف هلمت دیوانه وار سرش را هنگام یک خدا حافظی به سوی ما برگرداند و بگوید.. بای بای سرزمین بو گندوی من ... بای بای.. قباد جلی زادهعکس شرح خاصی ندارد. مربوط می شود به بمباران شیمیایی شهر حلبچه در کوردستان، توسط رژیم بعث عراق در ۱۶ مارس ۱۹۸۸. اتفاق خاصی هم نیافتاده، ۵۰۰۰انسان در کمتر از چند دقیقه براثر این بمباران شیمیایی جانشان را از دست دادند . هزران انسان هم تا سالها بعد همچنان به ترتیب و بدون ترتیب میمردند.این تصویر تنها...
لبهای شُل قهوه.....
قهوه هرچقدر غلیظتر و کمشکرتر باشد، به جان روحبخش قهوه نزدیکتر است. جان روح بخش قهوه هم چیزی است شبیه طعم یک بوسه از یک زن در ایستگاه اتوبوس، بعد از مدت طولانی انتظار، انتظاری آن چنانی که هرگز دیگر باور نداشتهای او را ببینی و دیگر راستش سعی کردهای منتظرش نباشی و با ناباوری برای اولین بار میبینیاش و ناباوارانه میبوسیاش.این جمله را هرگز از هیچ زنی نشیده بود. اما خوب مثل اغلب نویسندهها سعی کرد این را به یک گفت و گو با یک زن. آن هم یک زن خاص!! این اصطلاح « آدمخاص» کلا اعصابش را به هم میریخت....
هشت مارس و عاشقانگی تصویر-نامههای من به بچه پُر رو
بچه پُرو سلامهشت مارست مبارک! میخواستم این عکس کاور(جلد) فیس بوک را عوض نکنم. میخواستم همین تصویر رها و آزاد و همیشه آمادهی رفتن با پاهای پیاده، از من بماند. نه برای قهر یا دلتنگی یا دل شکستگی یا شکستن دل. نه! تنها برای این که بدانم در من قدرتی هست که تنها در باد هست. بادی که در شعرهای من هرگز ویران نمیکند میسازد و آبادانی میآورد. قدرت رفتن، سفر کردن، قدرت رهایی…….درست یاد زمانی افتادم که اوج افکار جوانم بود. میگویم افکار جوانم چه خود نیک میدانم که من کودکی هستم که...
«او با ضمیر مونث »و چشم در چشم با ولادیمیر پوتین
در عمرم معنای زهره ترک شدن را نفهمیده بودم اما اکنون به تمامی وجود زهره سهل است بلکه بند بند وجودم و شاید حتا احساس میکردم ذرات سلولهایم دارد از هم کنده، پاره، متلاشی و یا هر فعل و انفعال دیگری از این دست، میشود یا میترکد. تمامی فکر و ذکرم به آن ماشین مهیب و عجیبی بود که انگار داشت به من نزدیک می شد و قبلا این گونه ماشینها را تنها در فیلمهایی شبیه فیلم ترمیناتور و یا ماموریت غیر ممکن دیده بودم. با یک ذره امید واهی که ممکن است اورا ندیده باشند در متناهیترین جای وجودش وجود داشت. هنوز خودش...
سیگار پسرخاله و من و بابام
صبح که خسته و کوفته از خواب پا شدیم. پسرخالهی بزرگتر، گوشهی پنجره را باز کرد و زیر سیگاری را برد لب پنجره، و شروع کرد به سیگار کشیدن.گفتم خوب صبر میکردین صبحانه رو بخوریم، این جوری که مزه نمیده. سیگار بزرگترین لذت ممکن در جهان هست، اما خوب خداییش با معده خالی نمیچسپه. من برای احترام به سیگار هم شده حتما اول باید چیزی بخورم بعد سیگار بکشم.گفت هنوز بچهای عزیز دلم. هروقت از خواب پاشدی و همون ناشتا سراغ سیگارت رو گرفتی و کشیدیش تو همون رختخوابت اون موقع دیگه می توی بگی سیگاری هستی. گفتم سیگار تو...
تصاویری از صحنهی بردن جایزهی بهترین فیلم خارجی توسط اصغر فرهادی در هشتاد و چهارمین دورهی اسکار
جایزهی بهترین فیلم خارجی هشتاد و چهارمین دورهی جوایز آکادمی اسکار به فیلم« جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی اصغر فرهادی از ایران تعلق گرفت. اضغر فرهادی در سخنارنی کوتاهش گفت:« سخنان اصغر فرهادی بعد از جایزه اسکار برای بهترین فیلم خارجی: **** فرهادی: ایرانیان بسیارى در سرتاسر جهان در حال تماشاى این لحظهاند. و گمان دارم خوشحالاند. نه فقط به خاطر یک جایزهى مهم یا یک فیلم یا یک فیلمساز. آنها خوشحالاند چون در روزهایى که سخن از جنگ، تهدید، و خشونت میان سیاستمداران در تبادل است نام کشورشان ایران...
سوم شخص مفرد شدهام پرتقال من
جملهی اولی که جواب دادم. درست بود. دومی و سومی یکی دو تا اشتباه داشت. تلفن میان درس خواندن و یادگرفتن زبانی که روزی تفکری که شاید تبختر و تفاخر و تکبری پنهان و ناخودآگاه آن را زبان فلسفه خوانده است و بیش از هر چیز زبانی جنسیت زده است، زنگ میخورد. یاد گرفتن زبان آلمانی را متوقف میکنم چون شماره ناشناس است است و احساسی ندانسته وادارم میکرد شماره را بردارم. بردارم. بر دار هستم سالهاست. بر داری ندانسته، ناشناخته و شاید به شکل مسیحی دیده نشده و باور نشده صلیبی از رنجی که نمیدانم و از آن من...
در تولد ۲۲ سالگی سهراب اعرابی
شالسبزش آشنا بود. نه اشنای دلش که او قبل از برگزاری انتخابات هیچ دل خوشی از این « سبز بازی» که آن را در مقالهای « لمپنیزم سبز» نز نامیده بود، اما شال و مچ بند سبز روز بعد از اعلام نتایج انتخابات، با شال و مچ بند سبز تمامی روزهای قبل انتخابات، فرق داشت، اگر تا قبل از انتخابات شال و مچ بند سبز یک نوع نشان برای لمپنیزیم خیابانی بود از جنس همان لمپنیزم نوینی که از سال ۲۰۰۵ برای انتخابات ریاست جمهوری و گروه حامی رفسنجانی، پا گرفته بود، اما بعد از انتخابات، شال سبز یک علامت بود. یک اسم رمز، یک...
به روح اعتقاد داری؟
شاید در نظر بسیاری از ما یکی از مسخرهترین تصاویری که از دوران کودکی و نوجوانی به خاطر داریم، تصویری باشد که در آن تیری در قلبی فرو رفته بود و از آن طرفش بیرون آمده بود و چند قطره خون هم از گوشهی قلب و یا انتهای سر پیکانی تیر در حال چکیدن بود. تصویری که بر میزهای مدرسه، در نامههای عاشقانهی نوجوانی و بر در و دیوار کوچههای کودکیمان بسیار دیدهایم. اعتراف میکنم که خود من تمام آن سالها به آن تصاویر خندیدهام و در همان نوجوانی شاید بتوان گفت در سالهای دورهی راهنمایی که اوج چنین رفتارهایی از سوی دوستانم...