چرا شبيه رفتن ابدى شده ام چرا ديگر قرار ندارم از وقتى كه ديگر با تو قرار نمى گذارم نمازگزار ستاره ى قطبى و فانوس هاى دريايى شده ام ما از مرگ برگشتگانيم خاتون من ما دست هاى بى جسد هزاران ستاره را در حافظه ي تصويرى شبكه هاى تلويزيونى به خاك سپرده ايم ما سپاسگزارنمازگزاران كم تر خونريز شده ايم ما سجده نشين سجاده نشين هاى كمتر شلاق "زن" شده ايم ما بيشمار بوديم و كم شده ايم ما كمتر...
فهرست محتوا
لخت بر خیابانهای زمستان
مدتهاست لباسهای تازهام را نمیپوشم تا در مهمانی ورود تو بپوشم.. مدتهات که سیگارهای تازه کشف کرده را نمیکشم تا بر لبان تو بکشم...مدتهاست که خیابانها شهر را قدم نمی زنم تا با پاهای کوچک تو قدم بزنم وقتی میآیی.. حالا که دیگر آمدنی نیستی.. لخت بر تمام خیابانهای این زمستان دراز میکشم و سیگار خواهم کشید..
شاعر و فاحشه
برلین شب زنده دار...فاحشگی غمگیناش را...در متروهایاش هم چون چادرهای سیاه مشکی میپوشاند...نگران نباش برلینشاعران نیز همچون فاحشهها...معشوقههای یک شبه هستند.... برلین ۲۵ فوریه۲۰۱۱
جرخوردن روح بر اتوبان..ترجمهی شعر کوردیام..
شعر و صدای شهاب الدین شیخیاین شعر از کوردی ترجمه شده ..این نیز لینک خوانش شعر به زبان کوردی:http://shahabaddinkurdi.blogspot.com/2011/01/blog-post_6761.html
جان دلم..شعری از عباس معروفی. با صدای شهابالدین شیخی
عاشقت باشم میمیرمیا عاشقت نباشم؟نمیدانم کجا میبری مراهمراهت میآیمتا آخر راهو هیچ نمیپرسم از توهرگز.عاشقم باشی میمیرمیا عاشقم نباشی؟این که عاشقی نیستاین که شاعری نیستواژهها تهی شدهاندبانوی من!به حساب من نگذارو نگذار بی تو تباه شوم!با تو عاشقی کنمیا زندگی؟در بوی نارنجی پیرهنتتاب میخورمبیتاب میشومو دنبال دستهات میگردمدر جیبهاممیترسم گمت کرده باشم در خیابانبه پشت سر وا میگردمو از تنهایی خودم وحشت میکنم.بی تو زندگی کنمیا بمیرم؟نمیدانم تا کی دوستم داریهرجا که باشدباشدهرجا تمام شداسمش را میگذارمآخر خط...
غریبی ات
زمین دیر است برای غریبی-دلتنگیام چشمهایام بر راهآهنهای غروب.. خط افق را تا گیسوان تو دراز میکشم تو در آغوش منی زمین تنگ است برای غریبی-دلتنگیامترجمه از کوردی:http://shahabaddinkurdi.blogspot.com/2011/01/blog-post.html
بوز
همهی اندوههای جهان در بالش من غصه میخورند وقتی نسیم موهایت.. هوای این اتاق را عوض نمیکند..
هاشور میخورم
هاشور میخورد زندگی و تمام لحظههایی که باران موهایت آسمان ذوزنقهایم را... در خاطره تقویم میکنی... از صفحهها قرمز شدهام..... خانمپریود عاشقانگی شما جنین تنهاییام را سقط کرد میفهمی؟
مراعات
من مژهی چشمهای تورا می شمارم تو هم روزهایی را که با دیگری هستی ورق بزن بعد از شب به خیرهای تو من نمیخوابم دروغ نشانی مراعات را نیز گم کرده است (شین-شین)چهارم ژانویه ۲۰۱۱.... چهاردهم دیماه ۱۳۸۹
دایناسور...
دایناسورهای عزیز برگردید...من آنقدر گریه خواهم کرد که زمین ، آب برای شما هم داشته باشد... اینجا عاشقها را نیز به خاطرلهجه و زبان مادری شان محاکمه میکنند.. عصر شما بهتر بود..۱۴ اکتبر ۲۰۱۰.ساعت ۱۱:۳۹