تقدیم به نیکزاد زنگنه و دیگر یاران دربندمان در اوینشاعر: فریدون ارشدیمترجم: شهاب الدین شیخیپنجره ای رو به بارانقلمی وروزنامه ای از جنس آفتاب.کلیدی اختصاصی همبرای توبه جرم این"اَوین*"در"اِوین" محبوسم*: "ئه وین" یا (اوین با فتح الف) در زبان کوردی به معنای عشق است و ای تلخ باد این کام که با یک کسرهی ناقابل٬ به نام زندانی تبدیل می شود در شمال تهران که برای هر انسانی یادآور دربند بودن آزدای و آزادی خواهی است. از این رو برای این که شاعر در زبان کوردی از این جناسی که نمی دانم بگویم زشت است...
فهرست محتوا
رنگ مرگ
رنگ مرگ
شاعر: شیرکو بی کس
مترجم: شهاب الدین شیخی
ای رنگ مرگ
هنگام! که می آیی، هنگامی که در آخرین سفر؛ همراه خود
چمدان پاره پاره ی قامت ام را و ....بقچه ی گره زده ی سرم را بردی!
هنگام! که در آغوش ات ریختم
هیجان ، رنگ های ام را دربر می گیرد
رنگ های ام به تو خواهند گفت:
او زمانی...... رنگ روح بود
در کالبد شعرهایی...
تشنه ایم به سان آب
ترجمه ی قسمتی از منظومه ی بلند سوگسرود حلبجه:شاعر: رفیق صابرمترجم:شهاب الدین شیخی.........برقي اين سرزمين نيم سوخته را لحظهاي روشن ميكند.درختها ميان شبنم يخ زده شكوفه ميدهند.آوازي بلند جنگل را ميآشوبدآوازي بلند جنازهها را بيدار ميكندمراقب باش عزيزم! خودشانندبربريست ها و دله دزدها و ...
گزارش کاملی از شب شعری به مناسبت 8مارس
روز و دیروز و پریروزهایی چند قبل و بعد ۸ مارس و روزهای قبل از آن را به بهانه های مختلف و کارهای متراکم مشغول. امروز در فکر آن برنامه ای و فردا برای آن یکی دعوتُ قرار بود در یکی از برنامه ها هم کمک کنی که به دلایل شغلی مقدس تنها بعد زا ظهر ها می توانی زندگی کنی. این یکی را کنسل کرده اند و آن یکی را معلوم نیست. چند برنامه از این برنامه ها با هم تداخل دارند و آدرس چند برنامه به دستت نرسیده. ساعت این یکی را اشتباه گرفته ای و روز آن یکی دیگر را.اگر به این یکی بروی و به آن یکی...
زمانی که کودک بودم( شعری از شیرکو بی کس)
یادواره هایی از کودکیشعر: شیرکو بی کسترجمه: شهاب الدین شیخی1-زمانی که کودک بودمدست چپم دلش می خواست ،مثل دستِ کودک خوش لباس همسایهمان ،ساعتی در خود بپیچدبهانه می گرفتم،مادرم ناچار روی مچ دستم را گاز کوچکی می گرفت،با رد ِ دندان های اشساعتی برایم میساخت آه! که چه قدردلخوش بودم ....2-زمانی که کودک بودمتمام خوشبختی یعنی،در حمام پشت کاسه ،کفِ صابون را فوت کنمچراغی با حباب های قرمز وسبز...
نگاهی کوتاه به شعرهای اس.ام.اسی
من نمی دانم که آیا چنین عنوانی قبلا وجود داشته یا اصلا وجود دارد.یک بار جناب عبدا... لطیف پور در نظری درباره ی 13سطر از نبودن ات گفته بود به این شعر ها «اس.ام.اسی» می گویند. خوب من همان موقع نخواستم که بگویم. من خودم به این تئوری رسیده ام و اصلا این گونه شعر ها را «اس.ام.اسی» می دانم. دلیل دیگرش هم این بود که شعرهای 13سطر از نبودن ات مربوط به دورانی می شد که من هنوز موبایل نداشتم و حقیقتا آن شعرها زاده ی اس.ام.اس نبود. اگرچه منظور از شعرهای اس.ام.اسی لزوما شعرهایی نیست که به وسیله ی...
جامعه ی سبیل کلفت
شعر: شیرکو بیکسترجمه: شهاب الدین شیخیهر چه تلاش کردمدو واژه ی «زن» و «آزادی» رارو به روی یک آیینه...شعر: شیرکو بیکسترجمه: شهاب الدین شیخیهر چه تلاش کردمدو واژه ی «زن» و «آزادی» رارو به روی یک آیینهبر دو صندلی کنار هم بنشانمبیهوده بود و دست آخر واژه ی «جامعه» با سبیلی کلفت وسجاده ای در بغلآمد و بر صندلیِ زن نشستمطالب مرتبط:لیلا در ویرانه ی روح -خواب دیدن در آستانه ی چوبه دار -
تنها به این خاطر
این کهدیگران فکرت را می پسندندبه این معنی نیستکه بدنت راهم صاحب شوند ریچارد براتیگان
خواب دیدن در آستانه ی چوبه دار
بخش دیگری از شعر فصل یخبندانسروده ی:رفیق صابرترجمه:شهاب الدین شیخیخواب دیدن در آستانه ی چوبه داراز كجا[ی این قصه] دوباره شروع كنيم؟بايد چند جنگل و قله و مرز را بگذرانيمتا اين آسمان را از پوستمان بكنيم؟ بايد چندبار ديگر از ميان كشتارها بر خيزيمتا آثار آوارگي ونيزه وتبعيدگاه!آثار تازيانه و خنجر را از خود پاك كنيم؟ در بياباني تنگ سرابي بر زمين من را كشاند ورودخانهاي از شن درون اتاق دلم ريختتشنگي راه از من گم كردبگذار تا كنار خرابه ی...
شعرهای من 2
برخی را نظر بر آن است که وبلاگ من جدی تر از آن است که در آن شعر بگذارم. اما من می گویم شعر هنوز بزرگترین فضیلت انسانی است. از سوی دیگر من نمی توانم شاعر بودن خویش از خویش پنهان کنم از شما چه پنهان! نیز این وبلاگ اکنون یگانه ی رسانه ی بی سانسور من برخی را نظر بر آن است که وبلاگ من جدی تر از آن است که در آن شعر بگذارم. اما من می گویم شعر هنوز بزرگترین فضیلت انسانی است. از سوی دیگر من نمی توانم شاعر بودن خویش از خویش پنهان کنم از شما چه پنهان! نیز این وبلاگ اکنون یگانه ی رسانه ی بی سانسور من در...