كردستان بازخواني دو جريان
شهابالدين شيخي
آنهايي كه سالهاي اول انقلاب ايران را به ياد دارند، ميدانند كه در آن سالهاي پيروزي انقلاب حتا به گفتهي حاكمان نظام جمهوري اسلامي نيز مردم كردستان همانند مردم ديگر نقاط ايران سهم عظيمي در به پيروزي رساندن انقلاب داشتند. درحاليكه مبارزان در اكثر نقاط ايران يا از يكي دو حزب بزرگ چپ آن روزگار پيروي ميكردند و يا در غالب تودهي مردم به پيروي از فرمانهاي رهبر مذهبي انقلاب به جنبش سياسي معطوف به تغيير نظام شاهنشاهي مشغول بودند، مردم كردستان خود نيز حداقل داراي حزبي كردي كه در كنار از آن دو جريان مركزي بودند كه به جاي پيروي و اطاعت از فرامين انقلابي بيشتر در شكل ائتلاف با جبهههاي ديگر مبارزه عمل ميكرد. حزب دموكرات كردستان ايران شايد يكي از مهمترين آن احزاب در كردستان بود كه با سابقهي ديرينهي مبارزاتي و حتا پيروزي چشمگير در تلاش براي تشكيل يك جمهوري مستقل در زمان رضاخان، به عنوان يكي از مورد اعتمادترين احزاب كردي آن زمان به نوعي رهبري جنبش مبارزات ملي كردها را به عهده داشت. البته نميتوان از حزب كومهله و نيز مبارزان مذهبي از جمله نيروهاي تحت رهبري احمد مفتيزاده هم در سالهاي نخست انقلاب غافل ماند؛ اما به صورت اكتيويست سياسي فعالان اين عرصه نيروي نظامي، غيررسمي و يا چريكهاي اين احزاب بودند كه در كردستان با نام «پيشمهرگه» شناخته ميشوند.
درواقع همين نيروها، در كردستان فاعلان و عاملان عرصهي سياسي و مبارزهي معطوف به تغيير نظام با ابزار انقلاب و همنوا با ديگر نيروهاي مبارز ايراني بودند؛ نيروهاي آنان حتا بيش از يك نيروي سياسي و نظامي در دل مردم جاي داشته و كاركردي اسطورهاي و باوري مقدس براي مردم يافتهبودند.
پس از پيروزي انقلاب نيز اين نيروها بودند كه زمام امور و ادارهي مناطق كردستان را به دست گرفتند. آنان پيش از پيروزي انقلاب از ديگر جبهههاي مبارز ايراني و از جمله گروههاي موثر و نيرومند مذهبي و رهبر انقلاب قول و وعدههاي زيادي براي اين مديريت محلي دريافت كرده بودند.
اما پس از مذاكرههاي طولاني و چانهزنيهاي فراوان و طاقتفرسا تلاشهايشان بينتيجه ماند. درواقع اين نيروها پس از پيروزي انقلاب نتوانستند به وعدههاي دريافت شده، دست بيابند (شرح و آسيبشناسي اين امر از جانب طرفين ماجرا در اين مقال نميگنجد)؛ از اين رو تصميم گرفتند، راه خويش را از مديريت مركزي انقلاب جداسازند و با بهرهگيري از توان نظامي خود مديريت مناطق كردنشين را در دست بگيرند. اين امر و اين تفاوت رويكرد موجب جنگهاي كردستان شد. دولت مركزي درمقابل اين اراده، باشدت از گروههاي كرد ايستادگي كرد و تمام توان و نيروياش را براي مقابله با اين نيروها به كار گرفت. حاكميت صرف نظر از بهكارگيري نيروهاي ارتش، سپاه و بسيج براي مقابله با نيروهاي پيشمرگه ـ كه خود را مدافع منافع ملت كرد ميدانستند ـ به فكر ايجاد نوعي نيروي محلي براي مقابله با اين غايله افتاد و به اين منظور به جذب نيروهاي مردمي از ميان كردها براي مبارزه با خودشان پرداخت حاكميت در اين امر تا حدي هم موفق شد؛ چرا كه اين مردمان بسيج شده نيز از نظر ظاهري شبيه همان نيروهاي مبارز بودند؛ يعني با لباس كردي و مسلح به سلاحها و شيوههاي جنگ چريكي به مبارزه با مردم كردستان ميپرداختند. به همين دليل دولت مركزي نام اين نيروها را «پيشمرگههاي مسلمان» نهاد. (همان امري كه در مقالهي حراج سياسي حقوق انساني بيان كردم؛ يعني جدا كردن جبههي كفر و اسلام).
در خوشبينانهترين برخورد براي تحليل رفتار اين نيروها، ميتوانيم بگوييم آنها هم فرزندان مردم كرد بوده و هستند. ميتوانيم بگوييم، رفتاري كه آنها براي اصلاح وضعيت موجود آن زمان در كردستان انتخاب كردند، پيوستن به نيروي قدرتمندتر براي پايان دادن سريعتر به غايله و غلبهي آرامش بر كردستان بود. ميتوانيم بگوييم آنها نگاه و رفتار انتخابي پيشمرگههاي كرد را براي احقاق حقوق ملت كرد نادرست تشخيص داده و در واقع رفتار آنها را عاملي براي جنگ و خونريزي و به خاك و خون كشيده شدن مردم كرد قلمداد كردهاند. ميتوانيم بگوييم آنها بسيار مدرنتر و روشنفكرتر بودهاند كه براي حفظ امنيت حاضر شدهاند در مقابل ملت خودشان قد علم كنند؛ زيرا معتقد بودهاند «ملت در اشتباه است و ما بايد نگذاريم آنها اشتباه كند».
فكر نميكنم هيچ كس درميان كردها براي رفتار آن گروه بيش از اين دلايلي منصفانه بيابد. زيرا اگر از دلايل و سلايق اقتصادي و رواني حاكي از عقدهگشاييها، بيبضاعتي و فقر و... هزار دليل ديگر بگذريم، در اين ميان افرادي بوده و هستند كه اين شغل و پيشه را به عنوان راهي براي ادامهي زندگي و فعاليت سياسيشان در جامعهي كردستان، برگزيدند. بنابراين ميتوان آنها را گروهي و تفكري دانست كه براين باورند كه مردم و فعالان سياسي آن زمان در اشتباه به سربردهاند و يا ميبرند و راهي كه خود انتخاب ميكنند راهي درستتر است.
اكنون پس از گذشت دو دهه از آن جريان، در جامعهي كردستان البته نه در سطح مبارزهي مسلحانه بلكه در سطح مبارزه ي فرهنگي ـ سياسي و شكل نوشتاري دوباره آن دو جريان را ميبينيم.
گروهي معتقدند كه با توجه به تجربهي بيست سالهي تعامل با نظام نسبت به حقوق و مطالبات كردها و به ويژه تجربهي 8 سال دولت اصلاحات، ديگر اميدي به روشهاي انتخاباتي صرف كه در آن تنها رفتن يا نرفتن به پاي صندوق راي به معناي دموكراسي تلقي ميشود، وجود ندارد؛ و حداقل بايد نه با فكر مبارزهي مسلحانه و نه با فكر هيچ اقدام انقلابي ديگر بلكه بايك امتناع دموكراتيك نارضايتي خود را از وضع موجود نشان دهند و اين حداقل اقدام گروهي است كه كانديدا و برنامههاي مطلوبشان را در اين دوره از انتخابات نمييابند.
اما گروهي ديگر معتقدند كه بايدهمچنان پاي در ركاب مركب حكومت داشته و تحت هر شرايطي سرتسليم برشيوههاي حكومتي فرود آورند. حتا اگر با تقليل و تحريف مطالبات ملت كرد اين همراهي انجام بگيرد. آنها اينگونه استدلال ميكنند كه فرصتهاي حداقلي را نبايد از دست داد و اگر اين فرصتها را درنيابيم، شايد هرگز چنين موقعيتي نصيبمان نشود. اين گروه خود را مدافع تام و تمام دموكراسي ميدانند و معتقدند كه تنها روش دموكراتيك همان است كه آنها در پيش گرفتهاند و براي پيشبرد اهدافشان اتفاقاً از اين روش هم استفاده ميكنند كه كساني را كه منتقد آنان هستند را متهم به همكاري با اپوزيسيون غيرقانوني خارج از كشور مينمايند. بدون در نظر گرفتن عواقب شوم امنيتي اين اتهام براي منتقدانشان در آينده. اما نكته قابل توجه آنجاست كه در ميان اين گروه افرادي يافت ميشود كه سابقهي طولاني و ديروزي و اكنوني از همان جريان پيشمهرگههاي مسلمان را با خود به يدك ميكشند.
اين نوشته نه در فكر تبليغ و تاييد رفتار اپوزيسيون در سالهاي جنگ است و نه قصد ايراد اتهام و نامگذاري ديگري به گروه اصلاحطلبان كرد را دارد بلكه تنها در حد يك پيشنهاد براي بررسي تضاد و تناقضهاي اين دو نگاه در جامعهي ما ميباشد.
واقعيت قابل توجه آن است كه اين دو نگاه (يعني جرياني كه براي حل بحران به تبعيت و وابستگي به جريانهاي مركزي معتقد است و جريان ديگر نوعي استقلال فكري را براي مطالبات ويژهي كردها از جريان توليدي از مركز قايل است). در جامعهي سياسي ايران وجود دارد و هرگاه مجال بروز بيابد، برجسته ميشود و خود را نمايان ميسازد اكنون و در اين مجال انتخاباتي اين دو ديدگاه در شكلي ديگر خود را نمايان ساخته است..
پی نوشت: این مقاله در بیست و سه خرداد ۱۳۸۳ در ایران نوشته شده است. برای همين طبق بخشنامه وزارت ارشاد ما محبور بودیم که مثلا کورد را بدون وا بنویسیم و اگر صراحت کامل ندارد به دليل فشار بیش از حدی بود که روی من و روزنامه و دیگر نویسندگان کورد بود که تن به تبلغ انتخابات نمیدادند و من به خیلی از دمستان پیشنهاد ترکیب « امتناع دمکراتیک» را ادادم. در واقع واژهی امتناع دمکراتیک اسم رمز تحريم انتخابات بود.
من برای حفظ امانت هیچ واژه ای را تغییر ندادم.
![Share](/sites/default/files/share.png)