لذت بعضى مسائل، به حواشى پنهان و دلچسپ آن است. اگر چه به گفته ى مولانا مقصود از كاشت گندم كاه نيست، اما گندم كه كاشتى، كاه نيز به دست مى آيد. اما با اين همه باز برخى مسائل حواشى دلچسپ آن است كه شيرينش مى كند. براى همگان لذت دانشگاه در آن دوستى ها، بحث هاى حياط و كريدورها و بعد كلاس ها و فعاليت هاى سياسى و صنفى و اعتراض ها و سوتى هاي خودمان و اساتيد و همكلاسى هايمان و.. از خود اصل فعاليت درس خواندن كه كلى هم پُز رشته و مدركمان را مى داديم، بيشتر بوده است.
لذت كتابخانه رفتن همان فضولى كردن در رفت و آمد ديگران و همان بيرون آمدن ها و كافه و چاي نوشيدن ها و سيگار كشيدنها( در همين لحظه يك دختر خانم آمد و نوشتنم را قطع كرد و از لذت سيگار كشيدن فقط دو انگشتش را داشت و سيگار و فندك را از من گرفت:)، و دوباره تو رفتن هاست. لذت زمستان در آن شال و كلاه كردن ها و دست يخ زدن ها و گشتن دنبال اولين جاى گرم و... است.
لذت خود سيگار آن دنبال سيگار گشتن و گم كردن فندك و جست و جوى آن در تمامى سوراخ سنبه ها و آن گاهى گداري افتادن آتش و خاكسترش و هول شدن هايش است. حتا لذت هم آغوشى گاه حواشي اش بسيار بيشتر از اصل موضوع است و لذت دوستى آن دعوا كردن ها و بد متوجه شدن هاى همديگر و آن از دلِ هم در آوردنها و آن به خاطر سپردن دلخوشىها و دلگيرىهاى كوچك و بزرگ همديگر است.
لذت روزنامه نگارى آن تيتر و سوتير گذاشتن و به اتاق عكاسان رفتن و عكس براى مطلب خواستن و آن جنگ و جدل ها سر يك جمله و پاراگراف با دبير سرويس و سردبير و مدير مسئول، آن به فنا رفتن مطلبت در گوشه ى صفحه بر اثر اشتباه ليتوگرافى يا صفحه بند ها و آن فردا پشيمان شدن از نوشتن يا ننوشتن فلان مبحث در مطلب ديروزت است.
لذت يك سخنرانى يا يك ميز گرد در حواشى آن و پرسش و پاسخ ها و زرنگ بازى هايي كه براى بقيهی اعضاى ميزگرد يا مخاطبين در مى آورى و آن تواضع هاى الكى به خرج دادن هاى بعد برنامه در گفت و گوهاى پايان برنامه است.
لذت يك خريد كردن آن گشتن ها و پرو كردن لباس و يا امتحان كردن وسائل خريدارى شده و آن چك و چانه و آن اعصاب طرف همراهت را خورد كردن است.
از اين دست بسيار است و من گمان مى كنم كه زندگى ما را لذت هاى كوچك شيرين، قابل ادامه دادن كرده است و گرنه لذتهاى بزرگ معمولا رويا و آرزو هستند و اگر هم دست يافتنى باشند تنها براى يك لحظه مى درخشند و آن گاه باز لذت هاى كوچك و حاشيه اى همان لذت بزرگ است كه زندگى را به مفهومى بزرگ و عظيم تبديل مى كند. چندان عظيم كه توهم عظمت براى هر چيزى، ما را به عظمت خواهى دچار مى كند كه گاه از ياد مى بريم از چه بايد لذت ببريم.
۹.۰۹.۲۰۱۲
برلین