برای درک نشیمنگاه برافروختگی و افسار گسیختگی و دهان پریاوه دریدگی سهم اعظمی از زنان و فمینیستهای فارس ایرانی نسبت به حضور زنان کوردستان درمراسمهای نوروزی و به طور کلی در انقلاب «ژن*،ژیان، ئازادی» و چرایی اینکه چگونه است که زنانی که باید از هر نوع حضور و آزادی زنان در هرجای جهان خوشحال باشند و آن را ستایش کنند، اما به جای ستایش این جامعه و این زنان، به اقدام مشترک حمله به زنان کوردستان و به صورت کلی جامعهی کوردستان و ملت کورد میپردازند، باید یادی کنیم از مفهوم جامعه شناختی «فموناسیونالیسم» به طور خاص و نیز گوشه نگاهی کلی به «کولونیال فمینیست» بیندازیم. چرا که بدون این دو، درک و تحلیل این رفتار متناقض تقریبا غیر ممکن است.
همزمان با انتشار فیلمهای و تصاویر مراسمها و آیینهای نوروزی در کوردستان که به وضوح حضور رنگین زنان را در جامعهی کوردستان نمایش میداد، تلاش ناسیونالیستهای ایرانی برای مقابله با این نمایش مقاومت و پایداری و کوردها شروع شد. آنها ابتدا سعی در واکنش ملایم و اشغالگرانه داشتند و مثلا با نوشتن فرهنگ زیبای ایرانی و .. سعی در آن داشتند که فرهنگ کوردستان را بخشی از فرهنگ ایرانشهری خود جلوه دهند، اما مقاومت مردم کوردستان در برابر این اقدام و نیز درج شعارهای استقلال طلبانهی کوردها از جمله «بژی کوردستانی گەورەی سەربەخۆ» (زنده باد کوردستان بزرگ مستقل)، «ئێمە فێدراڵی مان ناوێ، سەربەخۆیی کوردستان مان دەوێ»و ( ما فدرالی نمیخوایم، استقلال کوردستان را میخوایم)، «داگیرکەری ئێرانی، قاتڵی ژینامانی» (اشغالگر ایرانی، قاتل ژینای مایی)، و.. که شعاری بود که از روز اول از آرامستان آیچی سقز سرداده شد و اکنون پس از دو سال هنوز و هر جا که فرصتی باشد دوباره ملت کورد این شعار را تکرار میکنند. از سوی دیگر شعار ژن، ژیان، ئازادی که توسط همین ملت دولت ایرانی ابتدا به زبان استبداد ترجمه شد و بعد تبدیل به حروف اختصاری ززآ شد و بعد کم کم توسط رسانههای فارسی و . محو شد دوباره از کوردستان فریاد برآورد.
اینجا بود که فمینیست ناسیونالیستهای فارس با افکار شوونیستی و کلونیالیستی خود مثل مرد وارد گود شدند.
فموناسیونالیسم (Femonationalism) یا فیمیناسیونالیسم (feminationalism) به همکاری و ارتباط دو ایدهی ناسیونالیستی و ایدههای (به ظاهر) فمینیستی اطلاق میشود. به ویژه زمانی که با انگیزههای بیگانههراسی (xenophobic) یا دیگری ستیزی از ایدههای فمینیستی استفاده میشود.
این مفهوم که به طور کلی در شاخهی مطالعات انتقادی آنتی راسیستی و آنتی کلونیالیستی قرار میگیرد، ابتدا توسط سارا Sara R. Farris استاد دپارتمان جامعهشناسی دانشگاه گولد سمیت مورد استفاده قرار گرفت و اتفاقا یکی از دلایل شهرتش ابداع همین اصطلاح «فمو ناسیونالیست» است.
وی این مفهوم را برای مواقعی به کار میبرد که زنان متعلق به گفتمان دولت ملتهای اشغالگر یا استعمارگر از ایدههای فمینیستی برای ابراز برتری خویش و نیز نفرت پراکنی علیه ملتهای «دیگر» به ویژه ملتهای تحت استعمار خویش، یا مهاجران و یا مسلمانها به کار میبرند. در این روش همیشه موارد پیشرفت و ترقیهای زنان، نه به عنوان دستاورد جنبش زنان، بلکه به عنوان ویژگیهای برتر کشورهای استعمارگر و اشغالگر به نمایش گذاشته میشود و از آن سو موارد و رفتارهای هتروپدرمرد سالاری در میان ملتهای اشغال یا استعمار شده، نه به عنوان ویژگی جهانی هتروپدرمرد سالاری، بلکه به عنوان ویژگی ذاتی این ملتها برجسته و نمایش داده میشود.
نکتهی مهم دیگری که سارا فاریس به آن اشاره میکند استفادهی فرقهای و تک محوری از برخی از ایدههای فمینیستی برای نفرت پراکنی و بیگانه هراسی و دیگری سازی از ملتهای دیگر است. به گونهای که سعی میشود چنان نشان داده شود که در میان آن ملتهای هتروپدر مردسالاری غوغا میکند، اما نمودهای هتروپدرسالاری و نابربری جنسیتی و.. در جامعهی کشورهای اشغالگر و استعمارگر نادیده گرفته می شود. (...ignoring the sexism and lack of real social equality in Western society as a whole).
استراتژی استفاده از حقوق زنان، سیاستهای ناسیونالیست مداخلهگرایانه و زبان فمینیسم برای اهداف راست افراطی یکی از ويژگیهای استعمار نوین برای امتداد سیاستهای استعماری کهن است.
وقتی از استعمار نوین و کهن حرف میزنیم، لازم است که یادآوری شود که یکی از ایدهها و نیز استدلالهای استعمارگرانه برای تداوم حاکمیت و قیمومیت خویش بر سرزمینهای اشغال و استعمار شده، این بود که این ملتها هنوز به بلوغ کافی برای ادارهی سیاسی خود نرسیدهاند و تا آن موقع باید تحت «قیمومیت» یکی از کشورهای استعمارگر باشند . از دیگر نمودهای کلونییال فمینیست این است که خود را نماینده و رپرزنتاتیو «ما زنان» میدانند و آماده نیستند تصویر دیگری از زن که ویژگی زن مرکز محور را ندارد بپذیرند.
این نگاه استعماری در میان قوم/اتنیک فارس نسبت به ملتهای سرزمینهای اشغال شده توسط دولت ملت جدید ایرانی که عمرش به صد سال هم نمیرسد همچنان ادامه دارد، آنها همانطور که سارا فاریس میگوید از ایدههای به ظاهر فمینیستی لیبرالی برای این استفاده میکنند که نشان دهند که ملتهای کورد، بلوچ، و … در جایگاهی نیستند که بتوانند آزادی، برابری و یکسانی جنسیتی را در جامعهی خود برقرار کنند، برای همین ما باید به داد آنها برسیم و برای این به داد رسیدن باید آنها همچنان تحت اشغال و استعمار ما باقی بمانند.
همانطور که تصویر فمینیست اروپا محور لیبرال از «ما زنان»، تنها زن سفید اروپایی طبقه متوسط هتروسکشوال (دگرجنسگرا) بود و نه مثلا زن سیاه، کارگر همجنسگرای آفریقایی و تصویر زن ایرانی خود فمینیست خوانده نیز از « ما زنان ایرانی» قطعا زن کورد ترنس همجنسگرای کارگر نیست . اگر درد فمینیست سفید اروپایی یا غربی (اروپا و آمریکا) ابتلا به بیماری کوری سفیدی یا به عبارت بهتر « سفیدیت» (Whitenes) است، درد فمینیست ایرانی نیز ابتلا به بیماری «فارسیت» (Farsness) است.
هانا هاکر جامعهشناس و مورخ اتریشی در تعریف «سفید» مینویسد: « سفید آن نامرئی و غیرقابل تعریف و نا نامگذاری شدهای است که به یک (جایگاه اجتماعی) تبدیل شده است، که خود را جهانی، هنجاری و عادی تعریف میکند. (حتی برجستهترین نظریهپردازان منتقد سفید پوست به طور طبیعی، یک «ما»ی سفید در متونشان اتفاق میافتند) وقتی از «نژاد» مینویسند هرگز به معنای نژاد سفید نیست.
سوژهی سفید ضمن مرکز پنداری خود، اما خود به تعریف نژادی تن نمیدهد (زیرا وقتی از نژاد حرف می زند، منظورش نژادهای دیگر است) اینگونه به یک کوری و نابینایی نسبت به خود دچار میشود و در واقع سفید یک چیز خالی است برای همین و جبران این خلاء، به تصاحب محصولات و نمادهای غیر سفید میپردازد ( Dreadlocks, an Hip Hop, an Ethno Food. و..)
سفیدیت مزایایی برای خود در نظر میگیرد و دست در دست مزایای اقتصادی در بیشتر جوامع نفوز میکند.گاه ممکن است تقابلی با مزایای طبقاتی داشته باشد، اما جذب این جدال نمی شود. حتا در نبرد طبقاتی نیز آن گروهی از کارگران که به آگاهی طبقاتی دست یافته و خود را سازماندهی میکند و سندیکا تشکیل میدهد نیز«سفید» هستند. مثلا در آمریکا این گروه هر چه باشند« سیاه» نیستند.
سفیدیت در واقع یک ماسک راحت و آسان است برای پوشاندن و خدمت به « برتری سفید».
اما سفیدیت برای آنان که در معرض تعارضهای سفیدیت بودهاند، میتواند به صورت یک ترور و وحشت دائمی تجربه شود و میشود و از نظر تاریخی با «خشونت» در روابط قدرت جهانی، جنسیتی و طبقاتی مرتبط است. "سفیدیت" به معنای ظلم، خاطرات نسل کشی، برده داری و اشکال عمومی تحقیر است.»( Hacker, Hanna: Nicht Weiß Weiß Nicht : Überschneidungen zwischen Critical Whiteness Studies und feministischer Theorie, in: L' homme : Zeitschrift für feministische Geschichtswissenschaft, Jg. 16 (2005) Nr. 2, 13-27.
DOI: https://doi.org/10.25595/1044).
حال بیاییم و به جای این واژهی سفیدی یا سفیدیت واژهی «فارس» یا فارسیت یا همان چیزی که مثلا روشنفکرانشان دوست دارند «ایرانشهری» را قرار دهیم. این تلاش مزبوحانه اما راسیستی که فارسها از پرویز ورجاوند ملی گرا تا محسن رضایی مهبی اصولگرا تا ایندیپندد فارسی و .. برای عدم نامگذاری فارس به عنوان یک قوم دقیقا شبیه همان رفتار سفیدهاست که خوب واقعا سفید کیست.
آیا این تفکر سوسیال شوونیستهای فارس نبود که خود را وارث وتنها نمایندهی نبرد طبقاتی در ایران میدانستند، آیا تا به امروز هم چپ ایرانی (فارسی) وارث شعار کارگران جهان به فارسی متحد شویم نیست؟ آیا این چپ ایرانی ( فارسی) نیست که زیر ادا اطوارهای انترناسیونالیست و نبرد بزرگ جهانی طبقاتی و (که متاسفانه برخی گروههای چپ کُردی [ و نه کوردی] به آن دچار هستند، از درج هرگونه مباحث اشغالگری و استعمارگری فارسها جلوگیری میکنند؟ در واقع ایرانشهری یا ایران همان فارسیت و یا سفیدیت ( Whiteness) است که جون نقابی برای پوشاندن تاریخ وحشت و ترور و اشغال و استعمار فارسها بر دیگر سرزمینها و ملتهای تحت اشغال و استعمار به کار گرفته می شود.
بر اساس همین تفکر زن ایرانی نیز در موقعیت فمینیست بودن تنها زمانی فمینیست است که منظورش زن ایرانی باشد، اما در مقابل زن کوردستانی یا زن زن بلوچستانی ، عرب و..به جایگاه مرد اشغالگر متجاوز استعمارگر بر میگردد و خواستهاش نه رهایی زن کوردستانی، بلکه به یوغ کشیدن وی برای بهرهکشی و استعمار بیشتر است. به همین خاطر زمانی که به قول خودشان منافع ملی و «طمامیت عرظی» شان ایجاد کند، به برشمردن موارد و نمودهای مردسالاری در میان ملتهای تحت اشغالشان میپردازد و تلورانسش نسبت به جامعهی هتروپدرسالار خودش چنان بالا میرود که مدیر همین سایت فاشیستی و راسیستی «مدرسهی فمینیستی» در هنگامهی انقلاب «ژن ژیان ئازادی»، هم از ایدهی وکالت دادن به اسپرم مردانهی یک مرد دفاع میکند و هم از دوستان متفکرش میخواهد که بهترین ترجمهی انگلیسی شاهنامهی فردوسی را به وی معرفی کنند تا به دوستانش هدیه بدهد.
آخر زنی که تنها یک روز در زندگیش فمینیست بوده باشد، اگر خواستهاش در حد رادیکال این نباشد که این کتاب زن ستیز باید برای همیشه از تاریخ ادبیات جهان حذف شود، لااقل هرگز اشارهای به آن نمیکند و سعی میکند هیچ غیر فارسی ادبیات فارسی را با فردوسی و شاهنامه نشناسند، زیرا که همان فردوسی پاکزاد !!! میگوید: « زنان را ستایی، سگان را ستای، که یک سگ به از صد زن پارسای»، «زنان را نباشد به جز یک هنر، نشینند و زایند شیران نر»، و البته دستور هم میدهد که پس از اینکه شیران «نر» زاییدند آنها را باید رها کرد و دوست نداشت «چو فرزند شایسته آمد پدید/ ز مهر زنان دل بباید برید». یا میفرماید «زن و اژدها هر دو در خاک به /جهان پاک از این هر دو ناپاک به»، «کرا از پس پرده دختر بود/ اگر تاج دارد بداختر بود»
یا در جایی دیگر همین شاهنامهای که فمینیست ناسیونالیست ایرانی میخواهد آن را به دوستان انگلیسی زبانش هدیه بدهد، میسراید که « کسی کو بود مهتر انجمن/ کفن بهتر او را ز فرمان زن» «سیاوش ز گفتار زن شد به باد/ خجسته زنی کو ز مادر نزاد»
اینها تنها چند نمونهی دم دستی است که در سیری کوتاه و سرچی اینترنتی میتوان یافت وگرنه این شاهنامهی دزیده شده و جعلی سرشار از تفکر شوونیستی و هتروپدرمردسالاری است.
اینها تنها اشارهای به این مسئله بود که همانطور که ادنا بومهومه (Edna Bonhomme) در مقالهی ظهور نگران کنندهی فموناسیونالیسم میگوید« فموناسیونالیسم) هیچ ارتباطی با فمینیزم ندارد و بلکه تنها استفادهی ابزاری از ایدههای فمینیستی است برای ادامهی اشغالگری، استعمارگری، دیگری ستیزی و بیگانه هراسی https://www.thenation.com/article/archive/feminism-nationalism-right-europe/
نکتهی اصلی اینجاست که هیچ زن یا مرد کوردستانی منکر نابرابریهای جنسیتی و نمودهای هتروپاتریاکی در جامعهی کوردستان نبوده است، نیست و نخواهد بود، دقیقا به همین دلیل است که جنبش زنان کورد جنبشی پویا فعال و در حال مبارزه است، اما جنبش زنان کورد جنبشی اینتر سکشنال است که ضمن مبارزه برای رهایی سرزمیناش از اشغال و استعمار و حتا مبارزه با نظام طبقاتی ، مبارزه برای تثبیت و تضمین حقوق برابر و متساوی و گاه متفاوت را یک لحظههم رها نکرده است. هیچ زن یا مرد کوردستانی هم نگفت که مثلا صرفا با رقص یا لباس رنگارنگ زنان، دیگر تمامی نمودهای هتروپدرمردسالاری از کوردستان برچیده شده است، انگار یادتان رفته است که این زنان کورد بودند که در «روژاوا» به عنوان تنها نیروی زن در خاورمیانه مقابل داعش جنگیدند و از سرزمینشان به جان و قلب و خونشان دفاع کردند، انگار یادتان رفته است این زنان سقزی بودند که در واکنش به قتل ژینا امینی به دست شمایان، ضمن فریاد برآوردن « مردسالاری و سرمایه، باعث این بلایاست» ضمن فریاد برآوردن « ژن، ژیان ئازادی» همزمان فریاد برآوردند «اشغالگر ایرانی، قاتل ژینای مایی» و « تا کورد دولت نداشته باشد، سهمش همین (کشته شدن به دست اشغالگر) خواهد بود» .
آری آنها تنها در یک تجمع برای خاکسپاری یک زن کوردستانی به دست دولت ایرانی، مانیفیستی رهایی بخش و اینترسکشنال (تقاطعی و همپوشان) برای رهایی زن و ملت کوردستان ارائه داند، اما شما زنان فمینیست هنوز هم از واژهی استعماری « مهسا» استفاده میکنید. شما ژن، ژیان ئازادی را تبدیل به ز ز آ کردید و برایش قافیهی مرد نر خر آبادی ساختید، و مدافع گروهی شدند که مترقی ترین شعارش « سبزی پلو با ماهی… ننه ات…»بود. شما با جنبش «ژن،ژیان ئازادی»کوردستان جایزه نوبل گرفتید، پز دادید و پس از آن به زنان کوردستان حمله کردید.
آن چه شما هرگز به آن نمیپردازید سهم شما در اشغال و استعمار کوردستان است که این جامعه توانایی تولید آموزش آزادانه و روشنگری و اندیشیدن به زبان خود را نداشته باشد. سهم خودتان در فقیر نگه داشتن استعماری این سرزمین که نتیجهاش میشود توسعهی کمتر و حتا توسعه زدایی (dedevelopment) در نظر نمیگیرید، اما بدون در نظر گرفتن اینها تنها برای اینکه در مقابل زنان کوردستان احساس حقارت میکنید، با ایدههای شغال صفتانهی اشغالگری و کلونیالیستی و در فکر جبران حقارتی هستید که به آن دچارید.
در زمان حملهی ایران به جنوب کوردستان و ویران کردن خانهی پیشرو دزهای، خیلیها تحلیلهای فراوانی کردند، من اما معتقد بودم، این حمله تنها حمله به آبادسازی کوردستان بود و جبران حقارتی که ایرانیان در این چند ساله در مقابل پیشرفت جنوب کوردستان بود، ایرانیها در این سالها میبایست برای تفریح خرید و دیدین هتلهای مجلل و حتا کنسرت خوانندگان لسآنجلسیشان به هولیر و سلیمانی میرفتند و روز به روز این عقدهی حقارت آنان را فرو میخورد. این حملهی موشکی ویران کردن خانهی کسی بود که یک تنه هولیر را زیباتر میکرد.
اکنون این حملههای شما به کوردستان و جنبش زنان کوردستان دقیقا جبران حقارتی است که در این یکی دو ساله به آن دچار شدهاید. آری کوردستان نه امروز و بلکه در دهههای ۴ و ۵۰ میلادی زنانی چون مینای قاضی و حپسه خان را داشته است که ضمن ایدههای برابرخواهانهشان برای زنان، ضمن پرداختن به ایدههایی چون سخن گفتن زنان در محافل عمومی که زنان اروپایی در صدههای هفتاد میلادی به آن رسیده بودند و ایدهی ک « کافه زنان» را به راه انداختند، همزمان برای رهایی سرزمینشان از اشغال اشغالگران و استعمارگران مبارزه میکردند. آری سرزمین ژن ژیان ئازادی، سرزمین لیلا زناها، زینب جلالیانها و شیرین علمهولی ها ست که حتا اگر در زندانهای شما و زیر شکنجه فارسی یاد بگیرند بر دیوار آن زندانها خواهند نوشت« ژن، ژیان، ئازادی» شما هم یک انتخاب بیشتر ندارید یا از این جنبش یاد میگیرید و در مقابل اشغالگری و استعمارگری سرزمینتان، همانند زنانی که روز جهانی زن را در هنگامهی جنگ جهانی اول به کارزا علیه جنگ و اشغال تبدیل کردند، میجنگید، یا حقیرانه به ناسیونالیست و شوونیست بودنتان ادامه میدهید.
شهابالدین شیخی کنشگر کوییر فمینیست و فعال سیاسی برای رزگاری کوردستان
برلین بیست و یکم مارس ۲۰۲۴
https://www.genderopen.de/bitstream/handle/25595/1050/lhomme.2005.16.2.1...
![Share](/sites/default/files/share.png)