شعر گرسنه

گرسنه هستم…
کمی شعر نوشتن میخواهم..
گرسنه هستم...
کمی کتاب خواندن میخواهم.. 
گرسنه هستم.. 
کمی نامه نوشتن ...
 انتشار مقاله .....
گرسنه هستم......کمی پیاده روی خیس میخواهم
 گرسنه هستم….
ترا میخواهم….
نفهم…………

 تو هم که نبودن را انتخاب کردی میان وسوسههای شکسپیر..

از وقتی که تو نیستی گرسنه هستم…
مادر هم که ندارم تا به قمیت خوردن  یک سیلیحتا   
آنقدر دامناش را  
 بکشم و گریه کنم...
بکشم و گریه  کنم…

بُکشم و گریهام ننداز….


خسته از این بازی عین همان کودکی
 که کسی گریههایاش را دوست ندارد…
می روم پشت مُبل   
پشت تلویزیون   
زیر پتو…
یک جایی از این دنیا قایم میشوم و
مثل مرد!!!!
 ایستاده...
Share
تا کنون 2 دیدگاه برای این پست ثبت شده است

ترا میخواهم….<br />نفهم…………دوست داشتنی

گفتم من می مانم و دنیایی از خاطرات آشفته<br />گفتی مگر من مرده باشم<br />گفتم این همه دلواپسی را تاب نمی آورم<br />گفتی مگر من مرده باشم<br />گفتم شب های این جا مرا در دود و مه غرق خواهند کرد<br />گفتی مگر من مرده باشم<br />گفتم می ترسم. تنهای و پشت پنجره<br />گفتی مگر من مرده باشم<br />گفتم این همه نگاه منتظر را <br />گفتی مگر من مرده باشم....<br /><br />حالاپشت پنجره نشسته ام و<br />هی سیگار پشت سیگار<br />و تو <br />جایی دور زنده ای و <br />هیچ جیز از این همه را بیاد نمی آوری<br />تنها کابوس من <br />و دنیایی از یادهای درهم ...گرسنه هستم......کمی پیاده روی خیس میخواهم<br /> گرسنه هستم….<br />ترا میخواهم….<br />نفهم…………<br /><br />نا شناخته
shahab sheikhi ©