فهرست محتوا
بیا بغلم - شعر
به مناسبت روز جهانی «بغل کردن» لم دادهای توی بغ«لم» بغلم مجموعهی خلاصه شدهای است از بغض و دلم لم بده میان بغضها و دلی که همیشه برای تو تنگ است تنها به اندازهی آغوشت فاصلهای تنگ میخواهم میان بغض و دلم بیا بغلم ---شین-شینهفدهم دی ماه ۱۳۹۰هفت ژانویه ۲۰۱۲ماینز -آلمان.عکاس متاسفانه ناشناس است.
طمع در پیراهنت کنم...
طمع در پيراهنت كنم به قصد دريدن چنان كه يوسف را با هزار شاهد عادل كسى باور نكند ---شين-شين١٦ مهر١٣٩١٢٢:٤ دقيقه عکس:نیکل کیدمن در فیلم ««Eyes Wide Shut»
به کاجها سفارش کردهام
به كاج هاى كوچه سفارش كرده ام سبز بمانند تا كسي فكر نكند من و اين درخت ها از زمستان اين همه دلتنگى دق كرده ايم شاعرها و درخت ها آبروى اميدوارى جهانيم هزاران سال است بى نشانى و ايستاده مى ميريم اما شما جاى گريه تنها گاهى شكوفه ريزان و گاهى برگ ريزان و كاهى واژه ريزان مان را مى بينيد به كاج ها سفارش كرده امدر زمستان برايت لبخند بزننديك وقت غصه نخوريكسي از...
همیشه اینجا بوده ام - شعر
همیشه اینجا بودهام..همینجا کنار این نردههای انتظار ترمینال، ایستگاه قطار، فرودگاه، گاراجهای قدیمی شهرستان...همیشه در سقز، یا برلین، پاریس یا تهران ولندن یا برکرانهی راینقهوه نوش میخانههای بروکسل یا آمستردام...خورشید نوش جادههای سقز تا مریوان..همیشه همینجامنتظر بوده ام که بروم یا بمانم…که بیایی یا رفتهایعطر تو جهان را مسافر کرده است..نامش را گذاشتم عشق و به همهی مخاطبان دروغ گفتم از تویی که هرگز نبودی..از منی که همیشه …اینجا کنار این نرده ها منتظر بودهامکه بروم یا بمانم..که رفتهام.....منتظر...
ولگردم کن از خودت../ ترجمهی فارسی بخشی از یک شعر کوردیم
از خودت ولگردم کن...من دیگر تاب خیابانهای تنات را ندارم...از خودت ولگردم کن...من در تمامی ایستگاههای قامتاتهنوز مشغول سیگار کشیدنم... از خودت ولگردم کن..زمان در تاری موهایت سیاه می«مار»اند در هر آنچه تمدن که «قهوه»ای میمکم طعم پرتقالات را فرویدی و کارل مارکسی بدون هیچ «غریزه» و «کاپیتال» ای بانوی تمامی شعرهای پلنگ و پرتقال.... قیل و قال.....نک و نال....اسب و بال....ترش و تلخ....تلخ است این تار مویت که در شعرهای یک شاعر سختیارمیریزد روی دفترها بی آلبوم آسانسور تمامی فرودگاههای بی پاسپورت...
من کاملا آگاهانه مرتکب تو شدم/خوانش اشعاری از نزار قبانی
اشعاری از: نزار قبانیخوانش اشعار: شهاب الدین شیخی۱به تو دل بستم و تصمیم خودم را گرفتماز که باید عذر بخواهم؟!هیچ سلطهای در عشقبالاتر از سلطهی من نیستحرف ، حرف من و انتخاب ، انتخاب من است!اینها احساسات من اندپس لطفا در امور دریا و دریانورد مداخله نکن!از چه پروا کنم...از چه؟!من اقیانوسم... و تویکی از رودخانه هایم...من رنگ دریاهایم را خود برمیگزینمو در عشق مستبد و سلطه جویمدر هر عشقی رایحه ای از استعمار به مشام می رسد!پس در برابر خواست و مشیّت من تسلیم باشو همان گونه که کودکان به پیشواز باران می...
حرفهای اضافهی بی ربط ترسیده/ ویدیو شعری از شهابالدین شیخی
تحقیر نمی شنوی راستش دروغ شاعرانه بود اگر گر اگر که « که» دنبال دیگری بود دیگری دیگر گر اگر « گر» شده روباهی در خوابهای پریشان نوجوانی بدون « تای» تا به تا شدهی ضمیرهای احترام به تو در آن آنقدر شکنجه شدی که قسم خوردی هرگز به یک روز زندانی شدن تن نخواهی داد تن دادهای به قضای سرنوشت یا قضای حاجت در روزنامههایی که با نام آزادیبدن زنانی را...
جایی که تو ایستادهای عشق حالش خوب نیست
در روزگاری که دوست داشتن رسم زمانه نبوداز حجم دوست داشتنم ترسیدی از عاشقیام از تنهاییام.. خودت را پرت کردی میان تنهاییهای منتشر..عشقهای متعدد..آغوشهای متکثر..می دانم حالا دلت برای من که نه...دلت برای حجم یکپارچهی خودت. برای عشق تنگ شده... خودت را جایی جا گذاشتی که یادت نمیآید..حالا درست همانجایی ایستادهام که خواسته بودی....من میدانستم.تو نمی دانستی..اهل آمدن نیستی..میگفتم اصرار نکن که باد نباشم و نوزم..اصرار نکن سر جای تو بایستم جایی که تو ایستادهای...