جان دلم..شعری از عباس معروفی. با صدای شهابالدین شیخی
عاشقت باشم میمیرم
یا عاشقت نباشم؟
نمیدانم کجا میبری مرا
همراهت میآیم
تا آخر راه
و هیچ نمیپرسم از تو
هرگز.
عاشقم باشی میمیرم
یا عاشقم نباشی؟
این که عاشقی نیست
این که شاعری نیست
واژهها تهی شدهاند
بانوی من!
به حساب من نگذار
و نگذار بی تو تباه شوم!
با تو عاشقی کنم
یا زندگی؟
در بوی نارنجی پیرهنت
تاب میخورم
بیتاب میشوم
و دنبال دستهات میگردم
در جیبهام
میترسم گمت کرده باشم در خیابان
به پشت سر وا میگردم
و از تنهایی خودم وحشت میکنم.
بی تو زندگی کنم
یا بمیرم؟
نمیدانم تا کی دوستم داری
هرجا که باشد
باشد
هرجا تمام شد
اسمش را میگذارم
آخر خط من.
باشد؟
بی تو زندگی کنم
یا بگردم؟
همین که باشی
همین که نگاهت کنم
مست میشوم
خودم را میآویزم به شانهی تو.
با تو بمیرم
یا بخندم؟
امشب اسبت را میدزدم
رام میشوم آرام
مبهوت عاشقی کردنت .
با تو
اول کجاست؟
با تو
آخر کجاست؟
از نداشتنت میترسم
از دلتنگیت
از تباهی خودم
همهاش میترسم
وقتی نیستی تباه شوم.
بی تو
اول و آخر کجاست؟
واژه ها را نفرین میکنم
و آه می کشم
در آیینه ی مهآلود
پر از تو میشوم
بی چتر.
من
بی تو
یعنی چی؟
غمگین که باشی
فرو میریزم
مثل اشک.
نه مثل دیوار شهر
که هر کس چیزی بر آن
به یادگار نوشته است.
تو بیشتر منی
یا من تو؟
در آغوشت
ورد میخوانم زیر لب
و خدا را صدا میزنم.
آنقدر صدا میزنم که بگویی:
جان دلم!
عباس معروفی
اجازهی خوانش و انتشار این شعر از آقای معروفی کسب شده است. با بزرگواری گفتند «ادبیات مال همه است»
یک نوضیح غیر ضروری:
اگر یادتان باشد این شعر را مدتی پیش منتشر کردم از صفحهی «شعری که زندگی است». بعد این را تلفنی برای عزیزی خواندم و برای امتحان ضبطش هم کردم. راستش شعر خواندن نیز برای من همچون شعر گفتن حال و هوا دارد. آن موقعها بلد نبودم زیاد با فایلهای صوتی کار کنم. اکنون یاد گرفتم و برخی صداهای محیطی که هنگام ضیط ایجاد مزاحمت میکرد حذف کردم و برای همین دوباره منتشرش کردم.
امید که مد نظر آید.
- پاسخ
- پاسخ
- پاسخ