فهرست محتوا

بی دلیل ترین آدم دنیا منم هوای جان!

هوای جان!نامه ی هشت هشت هشتاد و هشت آن قدر به تاخیر افتاد که روی حافظه ی لب تاپم فرمت شد. جنگی دیرینه است از سوی من و ملتم برای  فرمت نشدن. عمری است که جهان ناامن من می خواهد مارا فرمت کند و ما به هزار حیله خود را ریکاوری می کنیم و جوری غریب ، غریبی خود را میان فایل هایی که باید دیده شوند به دیده می نماییم.دلم  به اندازه ی تمام دوری ها و تمام صبوری ها، دلم به اندازه ی تمام قدم ها آرام شمرده که در خیابان های تهران به شوق انسان و آزادی برداشتیم، دلم به اندازه ی همه ی شور 25 خرداد که...

آواره ها سه شنبه ندارند...

ترجمه از :کوردیآواره ها..سه شنبه ندارند....  تمام روزهای شان....   شبیه یک روز بعد تعطیلی یا یک روز قبل    تعطیلی است.....   همه ی روزها یا تعطیل است یا قرار است         تعطیل شود...   آواره ها دوشنبه ندارند    من که همه ی مرزهای کشورهای جهان را   به مرزهای دستان کوچک تو  فروختم    از کدام سرزمین نداشته آواره شوم به جز    دست های تو    من در تبعیدگاه بی شبانه روز گیسوان...

13 عاشق ترین عدد هاست

هوای جان!۱۳ عاشق ترین عدد هاست. ۱۳ عدد من است. این را نه من که هستی خود بر من و برای من و من را برای آن برگزید.نه ۱۳ نحس نیست. ۱۳یک فوق عدد است و هر چیز فوق العاده ای از قدرت و ضعیتی برخوردار است که برای وضعیت عادی٬ انسان عادی و ... هر نقطه چین عادی دیگری وضعیت فراعادی و فوق العاده ایجاد می کند.چیزی شبیه قدرت غیر عادی حرکت نیروهای درون زمین که موجب ویران گری به نام آتشفشان و زلزله می شود. اصلا نیازی به مثال نیست. ۱۳ آن قدر عزیز و عاشق و بلند و بزرگ است که انسان معمولی را توان یافتن خواند و...

غربت ترمینال

هوای جان!     من به غربت این ترمینال عادت نمی کنم!     ترمینال برای منِ بی سرزمین باید تنها یاد آور غربت ازلی ام باشد. من به کدام سوی سفرهای ترمینال دلخوش باشم.      من اهل شرق سرزمینی هستم و اهل غرب سرزمینی دیگر نامیده می‌شوم.      من مشرق و مغرب هم زمان غربت ام  این سان .     ترمینال همیشه سرد است  نه چون من از جاده های برفی سرد می آیم. من یا صبح می رسم یا شب و در هر دو حالت باید...

بیا برویم هوای جان!

هوای جان!حوصله محصول علاقه است و انتظار محصول دل تنگی! کسی را که در آن سوی دلتنگی میخواهی، می توانی تا فراسوی حوصله به علاقه ی انتظارش بنشینی.جمعه شکل تعطیلی لحظه های جهان است و هر روز تعطیل شبیه جمعه ای است که من جایی مبهم نزدیک جهان، در بامدادی دیر و از راه رسیده میان لحظههایی که نمیدانم چه مقدار از آن را با من سهیم هستی یا چه قدر در لحظههای تو سهیمام. شراکت و رفاقت و موافقت همه ی آن چیزی است که دو انسان به قصد هم«راه»ی از یک دیگر جست وجو میکنند و در آرزوی اش.یادآوری ترانههایی از ایام گذشته...

سیاسی شدگی شدید خاطرات

هوای جان!امروز پنج شنبه است و برای من پنج شنبه همیشه از عصر چهار شنبه شروع می شود.پنج شنبه هم که یعنی قدم زدن های بی امان در غروب و پیاده روی میان افکار پر از کلمه, برای آینده در کیفی که تنها کیف پر از پنج شنبه ی جهان بود و میان شوق باز مانده از روسری  لبریز سه شنبه، چهار شنبه غیاب زمان بود این میان، هم چون انحنای قطع شده ی در فاصله ی دو ابروی تو.پاییز و پنج شنبه آیا تنها به همین دلیل که حروف اول شان «پ» است به هم قرابت دارند یا پنج شنبه های احتمال، شبیه پاییز همیشگی هفتگی است میان شنبه تا...

سپیده دمی پر از عطر لیمو

هوای جان!دیروز برای بدرقه ی پدر به شدت عزیز و گرامی ام به ترمینال غرب رفته بودم.مدتی را به انتظار نشسته بودیم تا زمان حرکت اتوبوس برسد روبه روی ما یکی از این شرکت های مسافربری تابلو زده بود برای سلیماینه....... به نظرم هر کس که کورد باشد و آن شعر «جلال ملکشاه » را خوانده باشد با حضور در هر ترمینالی یادش می افتد و دوست دراد با صدای بلند بخواند که:کی باشد روزی بیایدپسرم«کاوه»ساک سفر به دوش بگذارد وراننده های گاراج سنندجداد بزنند:سلیمانیه......سلیمانیه...هی!آقای ملکشاه عزیز کجای این جغرافیای دردی...

آمریکا هرگز حمله نمی کند و زنانی که به ما نزدیک ترند

  هواي جان! اين چند روز را در بيماري به سر مي برم  و به شدت مهيب و نامهرباني سرما خوردهام و نمي دانم چرا كه هر وقت بيمار ميشوم ياد آن ترانهي  محزون كوردي  مي افتم كه مي گويد:سيبها رسيدند و تو نيامديحالا كه ليمو زرد شده است بيادر بستر بيماري بودم تو نيامديحالا كه هنگام مرگ شده است بيانه هواي جان گمان نميبرم از اين سرما خوردگي بميرم و از بيماريهاي ريز و درشت ديگري هم كه دارم فعلا نخواهم مرد.اين فقط يك تداعي است.خبر تازهاي نيست جز خبرهاي داغ آقاي كردان و داستان درو غ...

صفحه‌ها

shahab sheikhi ©