کودکی ام را ... در حسرت دوچرخهای بزگ شدم..جوانی ام رادر حسرت ِ تو پیر....شین- شیناین شعر اگر اشتباه نکنم مربوط به ۱۹ سالگی و یا ۲۰ سالگیام است. داستان من و دوچرخه و حسرت داشتن دوچرخه تقریبا چیزی نزدیک به بیش از سه ده را میگذراند. اگر بپذریم که از حدود ۵ سالگی من دوچرخه خواستهام و به من گفتند بگذار بزرگ بشی و بری مدرسه .. وقتی بزرگ شدم و رفتم مدرسه بهم گفتند اگر خوب درس بخوانی و نمرهی بیست بگیری. خوب درس میخواندم و روزی چندین و چند بیست خوشکل و صدآفرین و .. میگرفتم. بعد بهم گفتند که اگر...
فهرست محتوا
بریده شدن با گیوتین قسمت ششم- آزادیها از این طرف....
ناگهان صدای یکی از آنها بود. که گفت « آزادیها از این طرف..»حالا که در این اوضاع فکری مینویسم .حالا که اینجا و در اندوه و انتظار و پشیمانی و حسرت و امید و تمام اینحسهای همزمان مینویسم. یادم نمیآید در آن شرایط چقدر طول کشید که این فکر از سرم گذشت. برای یک آن به سرم زد.. که اگر این صف از اینجا رد شد من می روم توی این صف. اگر نفهمیدند که رفتهام و اگر هم فهمیدند می گویم که فکر کردهام منظورتان کسانی بوده که در « میدان آزادی» بازداشت شدهاند. حالا فوقش چهار سال اضافه میخورم یا چهار هزار...
درباب "برادر"
مسیح علی نژاد وقتی دوستان مردش را صدا می زند، آن ها را "برادر" خطاب می کند و اگر هم صمیمی تر باشند به قول خودش داداشی. چندبار به شوخی بهش اعتراض کردم اما بهش گفتم که این اعتراض من ریشه در یک درد فرو خورده دارد.بهش قول دادم بنویسم چرا به این کلمه حساسیت دارم.پرده ی اول:من کودکی بیش نیستم. اما تقصیر من نیست که حوادثی که آن روزها اتفاق می افتاد همه اش به شکلی بوده که در حافظه ی من کاملا ثبت می شود. انقلاب می شود. راه پیمایی ها و تظاهرات ها را تنها از آن چیزهایی که برادرها و پسر عموهایم تعریف می...