۱.هر انسانی که سعی در این دارد از سوی گروه فرادستش که وی را به طور سیستماتیک و ساختاری مورد تبعیض و ستم قرار داده، «خوب» نامیده شود و به این خوب بودن خود ببالد. به نوعی به بردگی خود خرسند است و ولع این را دارد بيشتر و بيشتر برده باشد...
زیرا فراموش کرده است، اساسا گفتمانی که مفهوم خوب و بد و «ارزش» را تعیین میکند، همان گفتمان سروری و ارباب است. بنابراین خوب بودن،یعنی مورد قبول بودن گفتمان فرادست و به گونهای«باشد» که بودن وی، نه تنها ارباب را نیازارد، بلکه به عنوان کورد خوب، کوییرفمینیست خوب، کارگر خوب و ..پذیرفته شود.
در واقع به قول كارلگوستاو یونگ،این همیشه وظیفهی برده است فداکار، مهربان، صبور، متعهد، خوش برخورد،همرنگ، همراه و هم مسلک جماعت باشد و البته به عنوان تودهی ماخوذ به حیای بردگی،کسانی را که تن به چنین بردگی نمیدهند و صريح و شجاع بر ارباب میتازند، گناهآلود و فاسد بنامند
یا به قول نیچه،«در اخلاق بردگی، پیرامون مفهوم «خوب» را هالهای از معنایی اهانت آمیز فرا میگیرد این اهانت اما در ظاهر ممكن است ناچیز و خیرخواهانه باشد» این گفتمان فرادست است،که ادعا میکند فلان نوع از کوییر.فمینیست،کارگر،کورد،چپ بودن خوب است و آن نوع دیگر بد و ضد جامعه
«خوب بودن» فرودستان از دید فرادستان این است به آنچیزی که حاکم(ارباب)برایش در نظر میگیرد قانع و سپاسگزار باشد،منافع خود را قربانی منافع فرادستان بکند و مدام در حال اثبات وفاداریش به ارزشهای فرادست باشد. بدون آنه فرادستان هرگز خود این را ثابت کرده باشند و اصلا بدان پایبدند
این زنان، کوییرها و... هستند که باد ثابت کنند طرفدار خانواده، کودک و.. هستند اگر خواهان حق طلاق حضانت، پایان دادن داوطلبانه به باروری و... هستند،در فکر از بین بردن بنیان خانواده نیستند،بدون آنکه مردان ضد قانون قتل ناموسی و یا کشتن فرزند و دخترانشان باشند.
در ایران به عنوان نمونه این کوردها،عربها،تورکها،بلوچها و.... هستند که همیشه باید وطن پرستیشان را ثابت کنند، ثابت کنند اگر خواهان«حق تعیین سرنوشت شخصی و سیاسیشان» هستند، تضمین کنند، که قصد جدایی،استقلال، و..ندارند و تا ابد سگ پاسبان(مرزدار) باقی خواهند ماند، تا اینگونه از سوی گفتمان فرادست(فارسیسم) کُرد،بلوچ،عرب،تورک و...«خوب» نامیده شوند، بدون آنکه وابستگان به گفتمان فارسیزم،حتا حاضر باشند، از سیاستهای آسیملاسیون،تخته قاپو کردن،کوچاندن،سکنای اجباری، نسلکشی،لشکرکشی تبری جویند،آن را محکوم کنند و شرمسار باشند و آماده برای جبران
اما گفتمان فرودست از«خوب» بودن خرسند است و به گفتهی نیچه: «بنا به شیوه فکری برده، مرد(انسان) «خوب» باید انسانی بیآزار باشد؛آدمی خوشخلق، سادهلوح، شاید کمی هم احمق.
«هر جا که اخلاق بردگان رواج داشته باشد، زبان بدان میگراید که دو مفهوم «خوب» و «احمق» را به هم نزدیک کند»
نکتهی آزارنده، رفتار بردهی« آموخته به درد درماندگی خویش» است که از این«خوب» نامیده شدن لذت میبرد و کم کم باور میکند که وی انسان خوبی است و افرادی را از گروه فرودست که توان لذت بردن از این«خوب بودگی» ندارند،ابله،خر،بی شعور، خشن، نفهم و گاه ضد منافع جمعی گروه زیر دست مینامد