هاشور میخورم

هاشور میخورد 
زندگی و 
تمام لحظههایی  
که باران موهایت  
آسمان ذوزنقهایم را...
در خاطره 
تقویم  
میکنی...   




از صفحهها قرمز شدهام..... خانم
پریود عاشقانگی شما
جنین تنهاییام را سقط کرد  


میفهمی؟

ارسال شده توسط admin در چ., 01/12/2011 - 00:42
farsi
Share
تا کنون 3 دیدگاه برای این پست ثبت شده است
منا (تایید نشده) 1390/3/21

من?<br />مدتهاست که زنانگی ام را قاب گرفته ام<br />پریود عاشقانگی را<br />مگر در تقویمِ خاطره<br />ورق بزنی
بهاره (تایید نشده) 1389/11/3

آقای شاعر هنوز هم هاشور خورده ای یا صفحاتت به رنگی دیگر است؟
ناشناس (تایید نشده) 1389/10/27

سلام.راستش نمیدونم درست فهمیدم یا نه.ولی......<br /><br /> <br />وقتي گريبان عدم با دست خلقت مي دريد<br /><br />وقتي ابد چشم تو را پيش از ازل مي آفريد<br /><br />وقتي زمين ناز تو را در آسمان ها مي کشيد<br /><br />وقتي عطش طعم تو را با اشک هايم مي چشيد<br /><br />من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلي<br /><br />چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي<br /><br />يک آن شد اين عاشق شدن دنيا همان يک لحظه بود<br /><br />آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود<br /><br />وقتي که من عاشق شدم شيطان به نامم سجده کرد<br /><br />آدم زميني تر شد و عالم به آدم سجده کرد<br /><br />من بودم و چشمان تو نه آتشي و نه گلي<br /><br />چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي
shahab sheikhi ©