هاشور میخورم
تا کنون
3 دیدگاه
برای این پست ثبت شده است
ارسال شده توسط منا (تایید نشده) در ش., 06/11/2011 - 17:47
من?<br />مدتهاست که زنانگی ام را قاب گرفته ام<br />پریود عاشقانگی را<br />مگر در تقویمِ خاطره<br />ورق بزنی
- پاسخ
ارسال شده توسط بهاره (تایید نشده) در ی., 01/23/2011 - 17:01
آقای شاعر هنوز هم هاشور خورده ای یا صفحاتت به رنگی دیگر است؟
- پاسخ
ارسال شده توسط ناشناس (تایید نشده) در د., 01/17/2011 - 21:44
سلام.راستش نمیدونم درست فهمیدم یا نه.ولی......<br /><br /> <br />وقتي گريبان عدم با دست خلقت مي دريد<br /><br />وقتي ابد چشم تو را پيش از ازل مي آفريد<br /><br />وقتي زمين ناز تو را در آسمان ها مي کشيد<br /><br />وقتي عطش طعم تو را با اشک هايم مي چشيد<br /><br />من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلي<br /><br />چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي<br /><br />يک آن شد اين عاشق شدن دنيا همان يک لحظه بود<br /><br />آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود<br /><br />وقتي که من عاشق شدم شيطان به نامم سجده کرد<br /><br />آدم زميني تر شد و عالم به آدم سجده کرد<br /><br />من بودم و چشمان تو نه آتشي و نه گلي<br /><br />چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي
- پاسخ