لیلا در ویرانه ی روح
شاهدخت ميان چرت چشم ميگشايد
در برابر آيينهي يخ شه گيسوياش را
به باران شانه ميكند
سيوه خان ي!*
امشب در منظومه ي چشمانت لنگر ميگيرم.
آمدهام در بوسه گانت بگيرم.
سيوه خان ه
امشب تندر را زين ميكنم،برت ميدارم.
از تيغهي جنگل بالا مي روم
چراغي بر شاخه ي شب ميآويزم
ميان دو قله
ابري را تاب مي بندم برايت.
..
...
..
خيمهاي بي ستون و خاك
غاري
بوتهاي را در جنگل
برايت آشيان خواهم كرد.
كجايت برم سيوه خان ه!
در اين شب باد و بوران
نمي رسم به كردستان!
......................
...................
................
شاهدخت گهوارهي آينده راميجنباند
ميدانم
جانا!
ميدانم
عشق تو طوقي ابدي است بر گردن!
...
....
...
عشقات سوزاندن است،اشغالگري است.
بدون تو اما، اي سردار روح من
زندگي تبعيدگاه و
تبعيدگاه هم تونل مرگ است!
ليلاي من لشكر تاتار است
لشكر بربر و عرب و ترك و قاجار است
ميان غبار قرنها گمام ميكند،
كودتا و زلزله است
سرزمين روح را ويران ميكند
ليلاي من خوابي است ياغي
به راههاي محالام ميبرد
ميدانم
جانا!
ميدانم
.
.
ليلاي من در ويرانهي روح«نشا»ها را آب ميدهد
ترس از پنجرهي دل و
ترس روي صورتام را پاك ميكند
عمر را به شعله پرچين مي بندد.
تنها تو سردار اين روح شعله وري
آواز اين حنجرهي گرفتهاي.
تنها تو خواب ياغي اين شاعر تبعيد شدهاي
*seve xane -اسمي است براي معشوق و نام معشوقی در یکی از افسانه ها عاشقانه ی کردی،اگر بخواهيم لفظ به لفظ معنياش كنيم مي توان گفت:سيب خانم يا سيب بانو.اما از آن جا که هم اسم خاص است وهم یادآور آن افسانه بنابر این ترجمه پذیر نیست.
- پاسخ
- پاسخ
- پاسخ
- پاسخ
- پاسخ
- پاسخ