هوای جان....جان جانانهی شوریدهام، بی تاب شده برای دیدن تصویر حک شدن حروف « هوای جان» بر این صفحههای سفید. سلام هوای جان امروز ۲۵ مرداد است و ۱۵ اگوست و چه خوب که پنجها ردیف شدهاند از کبیسه شدن سالها. امروز بیست و پنج ماه پنجم سال خورشیدی است و اعتراف کنم حالا در این سرزمین کم خورشید و اما بهرهمند از خورشید، دارم زیر نور خورشید برایت مینویسم. بیست و پنج ماه پنجم سالی که دو پنج داشته، مرا در سه کنج ابدی دوست داشتنی ازلی و ابدی عاشق نموده تا پنج سال تمام زندگی معنای شوری بدهد که جهان...
فهرست نامه ها
طعم بادام و هوای جان و کافه کومون برلین
حالا و در همين لحظه متوجه شد كه لذتى كه از آن كافه ى دوردست دنج و كنج در برلين مى برد، نه به خاطر خلوتى شاعرانه و اروپاييش است، نه به خاطر طعم قهوه اش، نه به خاطر اينكه مثل كافه هاى ديگر كسى مدعى"آلترناتيف" بودن آن نيست، نه بهخاطر طعم ...
هشت مارس و عاشقانگی تصویر-نامههای من به بچه پُر رو
بچه پُرو سلامهشت مارست مبارک! میخواستم این عکس کاور(جلد) فیس بوک را عوض نکنم. میخواستم همین تصویر رها و آزاد و همیشه آمادهی رفتن با پاهای پیاده، از من بماند. نه برای قهر یا دلتنگی یا دل شکستگی یا شکستن دل. نه! تنها برای این که بدانم در من قدرتی هست که تنها در باد هست. بادی که در شعرهای من هرگز ویران نمیکند میسازد و آبادانی میآورد. قدرت رفتن، سفر کردن، قدرت رهایی…….درست یاد زمانی افتادم که اوج افکار جوانم بود. میگویم افکار جوانم چه خود نیک میدانم که من کودکی هستم که...
پاسخ به نامهی بزرگترین برادر بزرگ دنیا»
«عزیزومهربانم شهاب پاره جانم: به یاددارم داری درگذشته ای نه چندان دور ودرچنین روزی یاشبی به همین مناسبت درمیان جمعی ازدوستان عبارتی کوتاه راهدیه تولدت کردم وگفتم وبرایت نوشتم:"پای افزاری ازچرم ازبلاد روم برایت آورده ام تاپای...........". میدانستم پاهای بی قرارت قرارایستادن ندارند اما اعتراف می کنم نمی دانستم بی قراری فقط ازپاهای تونیست،نمی دانستم گوناگونی بی قراری ها اینگونه شتابان "بی درکجا" به سراغت وبه سراغم می آیند.راستی چرا"بی درکجا"،توکه عاشق باد بودی ،یعنی حرکت و وزیدن. همیشه بندکفشهایت...
هنوز یک جایی اون بالام..... نامههایی به بچه پر رو
عزیز نازنین شیرینم «بچه پر رو»زمین سیارهی مهربانی نبود و من در زمین میدانستم که « زن» سیارهای مهربان تر است از زمین.نازنین! جهان تیره و تلخ هم باشد میان تلخترین دردهای سیاسی جهان، میان دردهای بیدرکجایی شدن و اندوههای غربتالودناک دخترکی که زمین و سرزمیناش را دوست میداشت و مردی بی وطن، که تنها وطنش نوشتناش بود و امروز آن هم از وی ستانده شده و « تن» اش « وطن» اش شده است، میان این همه حتا گاهی تلنگر سادهای از مهربانیی بیدریغ و سر به هوا از طلوع فنجان قهوه و از غروب سرد یک چهارشنبه سوری ودکانوش شدهی...
من و هوای جان و تقویم اردشیر رستمی ومهاجرت
هوای جان....آشنای جان بی قرار، قرار بی پناهی این دل بیمدار، هدیهی نوروزیاترسید. اما حوصلهبه باران نباریده بر این بغض مهاجرت را امان ببند تا این چند خط را خطاب به مخاطبان آشنای این صفحه و نامههای خوانده شدهی من برای تو، بنویسم. در تمام سالهایی که هوای جان را میشناختم. هر سال اول عید و یا اواخر سال و در روزهای پایانی اسفند هدیهی نوروزی من به هوای جان تقویم اردشیر رستمی بود. اردشیر رستمی طراح و کاریکاتوریست عزیزی که در روزنامهی جامعه با کارهای او آشنا شدیم و « عطر خوش زن» به فضای...
از دستهایات کمی برایام جغرافیا بساز...
هوای جان.. پاییز از قاب پنجره به موهای کهنسال و پیرم، آفتاب تعارف نمیکند. آسمان خاکستری است و این روزها خیال باریدن باران بر حوصله، آرزو نیست. این اولین نامه از من است در سرزمین دیگری غیر از آن سرزمینهایی که من تو دوستشان داشتهایم و یا در آن ها زندگی کردهایم. سرزمینی که تو در آن قدم نزنی نه زمین است و نه سر. که سر تنها بر زمین دستهای تو آرام میگیرد و زمین یعنی زمینهی دستهایی که تو روزی " کوچک و مختصر" خوانده بودیشان و من به گستردگی کهکشان برش گزیدم. کمی از دست های خودت برایام جغرافیا بساز...
بی دلیل ترین آدم دنیا منم هوای جان!
هوای جان!نامه ی هشت هشت هشتاد و هشت آن قدر به تاخیر افتاد که روی حافظه ی لب تاپم فرمت شد. جنگی دیرینه است از سوی من و ملتم برای فرمت نشدن. عمری است که جهان ناامن من می خواهد مارا فرمت کند و ما به هزار حیله خود را ریکاوری می کنیم و جوری غریب ، غریبی خود را میان فایل هایی که باید دیده شوند به دیده می نماییم.دلم به اندازه ی تمام دوری ها و تمام صبوری ها، دلم به اندازه ی تمام قدم ها آرام شمرده که در خیابان های تهران به شوق انسان و آزادی برداشتیم، دلم به اندازه ی همه ی شور 25 خرداد که...
تو بر تمام نامه هایم بنویس مرگ! من زندگی خواهم کرد/ برای همه ی عزیزانی که نگران من هستند
از همه دوستان و عزیزانی که با کمال مهربانی و لطف برایم ایمیل می زنند و پیغام می فرستند که مواظب باشم ممنونم.اما یکی به من بگوید این هم شد زندگی؟من کاری نکرده ام و ننوشته ام و راهی نرفته ام جز انسان را رعایت کردن، انسانی که تنها برای من انسان بوده است،انسان بدون هیچ پسوندی، بدون پسوند لیبرال، مارکسیست، مسلمان، مجاهد، کورد، ترک، زن، مرد،....حالا چندین ماه است دزدکی بیرون می روم و دزدکی بر می گردم. بسیار شبها چراغ خانه را خاموش می کنم با کمتر کسی یا اصولا هیچ کس قرار تلفنی نمی گذارم، خونه ام آیفون...
13 عاشق ترین عدد هاست
هوای جان!۱۳ عاشق ترین عدد هاست. ۱۳ عدد من است. این را نه من که هستی خود بر من و برای من و من را برای آن برگزید.نه ۱۳ نحس نیست. ۱۳یک فوق عدد است و هر چیز فوق العاده ای از قدرت و ضعیتی برخوردار است که برای وضعیت عادی٬ انسان عادی و ... هر نقطه چین عادی دیگری وضعیت فراعادی و فوق العاده ایجاد می کند.چیزی شبیه قدرت غیر عادی حرکت نیروهای درون زمین که موجب ویران گری به نام آتشفشان و زلزله می شود. اصلا نیازی به مثال نیست. ۱۳ آن قدر عزیز و عاشق و بلند و بزرگ است که انسان معمولی را توان یافتن خواند و...