بالابردن هزینه اعدام برای حاکمیت
اعدام و حذف فیزیکی حیات انسانی، از شیوه های کهن مجازات در دنیای سنتی و سده های باستان حیات اجتماعی است. مجازات ها از نظر جامعه شناسی جنایی و جرم شناسی برای ترمیم یا جبران آسیب های وارده از سوی مجرم است. بسته به اینکه آسیب وارده جسمانی یا مالی و یا روانی و غیره باشد، جرم و مجازات از تناسب های حداقلی و گاه حداکثری برخوردارند. مجازات اعدام از نوع مجازات های تنبیهی و جبرانی و بیشتر جبران روانی بستگان مقتول و یا جبران روانی برای جامعه ی آسیب دیده است. سیر صعودی و انسانی تر شدن مجازات ها از جوامع سنتی به جوامع مدرن، حرکت از مجازات ها تنبیهی به مجازات های ترمیمی بوده است. از آن جا که طبق متون حقوق بشر پویا در طول زمان « حق حیات» اصلی ترین و بنیانی ترین حقوق انسانی است، مجازات اعدام روز به روز در جوامع مدرن بیشتر تقبیح شده است زیرا اعدام را نمی توان به عنوان مجازاتی که ترمیم کننده ی نیروهای بهینه ی اجتماعی در نظر گرفت تا جایی که امروزه به اعتقاد برخی، خود اجرای حکم اعدام به نوعی قتل دولتی، تلقی می شود. اما متاسفانه هنوز هستند حکومت هایی که مجازت اعدام را اجرا می کنند. اما تاسف بار تر آنکه حکومت های توتالیتر و دیکتاتور از مجازات اعدام برای قتل مخالفان سیاسی و حذف فیزیکی آن ها بهره می گیرند. این در حالی است که وجدان جامعه بین المللی که در قالب اسناد حقوق بشر، شکل حقوق به خود گرفته است مجازات اعدام را بر نمی تابد و دولت ها را از اعمال مجازات اعدام علیه عموم شهروندان، به ویژه مخالفان سیاسی برحذر می دارد.
جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدای شکل گیری، مجازات اعدام را به عنوان ابزاری برای حذف مخالفان سیاسی خود در نظر گرفته و این رویه را تا امروز به عنوان خشن ترین و رعب آورترین ابزار حذف دگراندیشان ادامه داده است. البته این گونه اعدام ها با احکامی ناعادلانه در مناطقی که از تفاوت های زبانی، قومیتی و مذهبی و.. برخوردارند روندی شدیدتر و بی پروا تر دارد. این جمهوری از همان ابتدای شکل گیری با اعدام سران حکومتی رژیم سابق روزگار اقتدارش را آغاز کرد و بعد هم سراغ کرد ها و کمونیست ها و .. رفت؛و تا به امروز این ماشین خشونت دولتی لحظه ای استراحت به خود نداده است.
در آخرین نمونه از این برخوردها، پنج تن از زندانیان سیاسی که 4 نفر از آن ها کرد بودند، در بامداد روز یکشنبه 19 اردیبهشت ماه در زندان اوین در اقدامی غیر منتظره و بر خلاف قوانین داخلی و موازین بین المللی اعدام شدند. در میان این اعدام شدگان، حضور فرزاد کمانگر معلم وارسته و انسان باور، با آن نامه های به یاد ماندنی اش و شیرین علم هولی که بدون دانستن زبان فارسی،بازجویی و محاکمه شده بود و بنابر نامه های خود این زندانی، در زیر شکنجه های طاقت فرسا و غیر انسانی بازجویان و شکنجه گران زبان فارسی را در زندان در حد خواندن و نوشتن یاد گرفت ـ جان کاه بودن این اعدام ها را فزون تر می نماید.
اما آنچه من می خواهم در این جا به آن تکیه کنم این است که متاسفانه در این چند سال و به ویژه در طول مدت جنبش سبز که اکنون دارد به یک سالگی اش نزدیک می شود، بیشترین تحلیلی که شده این بوده که « اعدام در کردستان هزینه اش برای حاکمیت کم است». و سئوال من این جاست که هزینه ی اعدام را خود حاکمیت به خودش تحمیل می کند یا ما به عنوان مردمان تحت حکومت این حاکمیت؟ این که هزینه ی اعدام در کردستان پایین است تقصیر حاکمیت است، یا تقصیر ماست که هرگز چنین هزینه ای را به حاکمیت تحمیل نکرده ایم که به خودش جرات ندهد، چنین بی پروا دست به اعدام بزند.
واقعیت این است که در گذشته ی نه چندان دور برای اکثریت جمعیت ایرانی غیر کرد اعدام یک کرد اتفاق خاصی نبوده است. زیرا همیشه تحت تاثیر رسانه های دولتی و حکومتی، کردها را از دم مشتی تجزیه طلب و خشونت طلب و .. می دانیم. کسی هم به یاد ندارد که در همان ابتدای انقلاب سران احزاب کرد و فعالان سیاسی با هیاتی شناخته شده و بودن اینکه از طرف مقابل مذاکره، گروگانی در دست داشته باشند، ماه ها در تهران مشغول مذاکره در مورد حقوق کردها بودند و دست آخر هم در حالی که هیات حسن نیت در کردستان مشغول مذاکره بود، هواپیماها در سنندج مشغول شکستن دیوار صوتی بودند و در نهایت هم با حمله ای همه جانبه، جنگی نابرابرتر را آغاز کردند.
عجیب تر آنکه در مورد فرد دیگری که با هر اتهامی اعدام شود، افکار عمومی به خود شک نمی دهد که حاکمیت در مورد اتهامات وی دروغ می گوید اما وقتی نوبت به کردها می رسد کم نیستند فعالین حقوق بشری و سیاسی که یا ساکت می شوند یا می گویند ابتدا خشونت کردها را محکوم کنیم بعد اعدام آن ها را. حتا اگر دلیلی هم برای اتهام این زندانیان سیاسی نداشته باشیم انگار باور داریم که کردها به صورت ذاتی حتما خشونتی مرتکب شده اند. در واقع این ذهنیت است که اجازه نمی دهد همه ی هزینه ای راکه ممکن است به حاکمیت برای اعدام مخالفان سیاسی و به ویژه کردها ، تحمیل کنیم. سطح واکنشی که این بار بسیار متفاوت بود و امید آن می رود دیگر جمله ی تکراری « هزینه ی اعدام در کردستان برای حاکمیت پایین است» به فراموشی سپرده شود.
نکته ی دیگر همان داستان تجزیه طلبی است. به راستی کردها تجزیه طلبند یا این طرز تفکر که همیشه کردها را در خانه ی تنگ کرد بودن می بیند. به راستی آیا این اکثریت یک نگرش سیاسی و نه کلیت جامعه، نیست که کردها را از بقیه ی جامعه ای که ادعا می شود همه ی ما ایرانی هستیم و برابر هستیم جدا کرده است؟ آیا هرگز به تاثیر روانی چنین رفتارهایی در رشد گرایش های واگرایانه اندیشیده ایم؟ آیا برای برخی سران شناخته شده ی جنبش سبزتوان درک روح عمیقا سبز و انسانی فرزاد کمانگر کار سختی بود؟
حالا اما سخنی هم با فعالان جنبش سبز و به ویژه کسانی که خود را تئوری پرداز جنبش سبز می دانند. آیا روا است طوری رفتار کنیم که انگار ما فقط ریاست جمهوری را می خواستیم که از اردوگاه ما باشد، آن هم درحالی که حاکمیت روز به روز فاصله ی تعریف شده ی سران جنبش سبز را از خود بیشتر و دورتر تعریف می کند؟
بر این باورم که خون این شهیدان بی گناه بزرگ تر از آن است که بر سر آن بازرگانی و تجارت کنیم. اما اکنون که آنها جان شان را از دست داده اند نباید برای جبران شهادت آن ها، مرگ قهرمانانه شان را به فرصتی برای شروع دوباره ی اعتراض ها تبدیل کنیم. در طول این مدت یکی از سئوالاتی که همیشه وجود داشته عدم شکل گیری حرکت های اعتراضی در مناطق غیر مرکزی بوده و یکی از این مناطق که توجه ویژه ای بر آن متمرکز بوده، کردستان است. نباید این فرصت اتحاد را با اقدامات نابخردانه و محافظه کاران از دست بدهیم.