کسوف؟؟
تو کودکی شرور و
من پیر مردی دور
تو
نه نشسته در چادر ماه و
من
دراز کشیده در تاق ِ آفتاب
نزدیکتر اگر میآمدی
کسوف می شد و
از تابیدن
بر این جهان بیهوده
راحت می شدم.
۲۸بهمن ۱۳۸۷
farsi
تا کنون
5 دیدگاه
برای این پست ثبت شده است
ارسال شده توسط سمیه (تایید نشده) در د., 07/27/2009 - 03:55
راحت می شدم....
- پاسخ
ارسال شده توسط تغيير سرنوشت اي... (تایید نشده) در د., 07/27/2009 - 03:55
براي تغيير سرنوشت ايران عزيزمان امضا كنيد<br />دوست عزيز. آيا تا بحال به اين فكر كرده ايد كه چطور ميشود يك فرد سرنوشت خودش را رقم بزند؟<br />و چطور ميتوان در رقم زدن سرنوشت يك جامعه و يك خلق موثر بود؟<br />بياييد با هم در تغيير سرنوشت ايران عزيزمان موثر و سهيم باشيم:<br />http://www.gopetition.co.uk/online/24970.html<br />براي توضيح بيشتر با ايميلم تماس بگيريد:<br />sepideh.m87@gmail.com
- پاسخ
ارسال شده توسط مازیار.ا (تایید نشده) در د., 07/27/2009 - 03:55
یکبار در این ئیواره شعرهای متعدد شهر از یک شعر بسیار لذت بردم :<br />چشمانم هرچه ضعیف تر می شوند باید نزدیک تر شوی تا ببینمت<br />ای کاش کور می شدم<br />(یادم نیست شاعرش کی بود)
- پاسخ
ارسال شده توسط مریم (تایید نشده) در د., 07/27/2009 - 03:55
عالی بود . خیلی وقت بود اینقدر از شعری لذت نبرده بودم
- پاسخ
ارسال شده توسط WIN (تایید نشده) در د., 07/27/2009 - 03:55
فعلاَ وقت خواندن کل مطالب را ندارم...<br />اما جای خیلی خوبی رو فکر کنم بعد مدتها پیدا کردم...<br />از چند پاراگراف بلاگت برای یه نشریه شاید استفاده کنم ...با اجازه
- پاسخ