بچه پُرو سلامهشت مارست مبارک! میخواستم این عکس کاور(جلد) فیس بوک را عوض نکنم. میخواستم همین تصویر رها و آزاد و همیشه آمادهی رفتن با پاهای پیاده، از من بماند. نه برای قهر یا دلتنگی یا دل شکستگی یا شکستن دل. نه! تنها برای این که بدانم در من قدرتی هست که تنها در باد هست. بادی که در شعرهای من هرگز ویران نمیکند میسازد و آبادانی میآورد. قدرت رفتن، سفر کردن، قدرت رهایی…….درست یاد زمانی افتادم که اوج افکار جوانم بود. میگویم افکار جوانم چه خود نیک میدانم که من کودکی هستم که...
فهرست محتوا
هنوز یک جایی اون بالام..... نامههایی به بچه پر رو
عزیز نازنین شیرینم «بچه پر رو»زمین سیارهی مهربانی نبود و من در زمین میدانستم که « زن» سیارهای مهربان تر است از زمین.نازنین! جهان تیره و تلخ هم باشد میان تلخترین دردهای سیاسی جهان، میان دردهای بیدرکجایی شدن و اندوههای غربتالودناک دخترکی که زمین و سرزمیناش را دوست میداشت و مردی بی وطن، که تنها وطنش نوشتناش بود و امروز آن هم از وی ستانده شده و « تن» اش « وطن» اش شده است، میان این همه حتا گاهی تلنگر سادهای از مهربانیی بیدریغ و سر به هوا از طلوع فنجان قهوه و از غروب سرد یک چهارشنبه سوری ودکانوش شدهی...