نگاه برهنهاتشعری از: عباس معروفیبا صدای: شهابالدین شیخیذریا دریا مهربانیات را میخواهمنه برای دستهامنه برای موهامنه برای تنمبرای درختهاتا بهار بیاید.و تو فکر میکنیزندگی چند بار اتفاق میافتد؟و تو فکر میکنییک سیب چند بار میافتدتا نیوتن به سیب گاز بزندو بفهمدچه شیرین میبوداگر میتوانستیمبه آسمان سقوط کنیم؟چند بار؟راستیدریای دستهاتآبی زمینی است؟میدانیسیاه هم که باشدروشنی زندگی من است.و تو فکر میکنیمن چند باربه دامن تو میافتم؟من فکر میکنمجاذبهی تو از خاک نبودهاز آسمان بودهاز سیب نبودهاز دستهات بودهاز...
فهرست محتوا
جان دلم..شعری از عباس معروفی. با صدای شهابالدین شیخی
عاشقت باشم میمیرمیا عاشقت نباشم؟نمیدانم کجا میبری مراهمراهت میآیمتا آخر راهو هیچ نمیپرسم از توهرگز.عاشقم باشی میمیرمیا عاشقم نباشی؟این که عاشقی نیستاین که شاعری نیستواژهها تهی شدهاندبانوی من!به حساب من نگذارو نگذار بی تو تباه شوم!با تو عاشقی کنمیا زندگی؟در بوی نارنجی پیرهنتتاب میخورمبیتاب میشومو دنبال دستهات میگردمدر جیبهاممیترسم گمت کرده باشم در خیابانبه پشت سر وا میگردمو از تنهایی خودم وحشت میکنم.بی تو زندگی کنمیا بمیرم؟نمیدانم تا کی دوستم داریهرجا که باشدباشدهرجا تمام شداسمش را میگذارمآخر خط...
رنگ مرگ
رنگ مرگ
شاعر: شیرکو بی کس
مترجم: شهاب الدین شیخی
ای رنگ مرگ
هنگام! که می آیی، هنگامی که در آخرین سفر؛ همراه خود
چمدان پاره پاره ی قامت ام را و ....بقچه ی گره زده ی سرم را بردی!
هنگام! که در آغوش ات ریختم
هیجان ، رنگ های ام را دربر می گیرد
رنگ های ام به تو خواهند گفت:
او زمانی...... رنگ روح بود
در کالبد شعرهایی...
تشنه ایم به سان آب
ترجمه ی قسمتی از منظومه ی بلند سوگسرود حلبجه:شاعر: رفیق صابرمترجم:شهاب الدین شیخی.........برقي اين سرزمين نيم سوخته را لحظهاي روشن ميكند.درختها ميان شبنم يخ زده شكوفه ميدهند.آوازي بلند جنگل را ميآشوبدآوازي بلند جنازهها را بيدار ميكندمراقب باش عزيزم! خودشانندبربريست ها و دله دزدها و ...
سرود آن که رفت, سرود آن که ماند
یک بار با منصور داشتیم سر این که یکی از دوستانمان توانسته بالاخره بعد از مدت ها اقامت انگلیس را بگیرد حرف میزدیم. نمی دانستیم خوشحال باشیم از آن که سرانجام٫سرانجامی یافته و محلی برای آرامش٫یا آنکه غمگین باشیم از این که دیگر تا سال های سال شاید و حتا تا آخر عمر مگر از سر اتفاق هم دیگر را نخواهیم دید مگر از راه عکس و چت و ایمیل و در فضای مجازی.نمی دانستیم خوشحال باشیم از این که سرانجام در جایی زندگی خواهد کرد که حداقل هایی از حقوق انسانی و فردیاش را می تواند داشته باشد یا غمگین از این...
جامعه ی سبیل کلفت
شعر: شیرکو بیکسترجمه: شهاب الدین شیخیهر چه تلاش کردمدو واژه ی «زن» و «آزادی» رارو به روی یک آیینه...شعر: شیرکو بیکسترجمه: شهاب الدین شیخیهر چه تلاش کردمدو واژه ی «زن» و «آزادی» رارو به روی یک آیینهبر دو صندلی کنار هم بنشانمبیهوده بود و دست آخر واژه ی «جامعه» با سبیلی کلفت وسجاده ای در بغلآمد و بر صندلیِ زن نشستمطالب مرتبط:لیلا در ویرانه ی روح -خواب دیدن در آستانه ی چوبه دار -