فهرست محتوا

گریه از گلو

اشك رابطه ى مستقيمى با گلوى انسان دارد. به اعتقاد من پزشكان خوب بررسى نكرده اند وگرنه مركز فرماندهى اشك در گلوى انسان است. هرگاه را گلوى آدمى گرفته شد اشك انسان ناخودآگاه جارى مى شود. همان گونه كه چيزى در گلو مى پرد و راه گلو را مى بندد. قدرت دلتنگى اى كه راه گلو را مى گيرد، از حبه قندى كه در گلو مى پرد بيشتر است. چه اگر چيزى در گلو بپرد ممكن است يكي دو قطره اشك در چشم برويد اما وقتى بغض را گلو را گرفت پهناى صورت انسان را اشك فرا مى گيرد. و بغض رابطه ى دقيقى با دلتنگى دارد. دلتنگى يك حالتى است...

نام آن خیابانها

اولين بار كه تفاوت اسم خيابان ها را احساس كردم، زمانى بود كه براى اولين بار در سال٢٠٠٤، وارد كوردستان عراق شدم. تنها بودمو اولين تجربه ام بود. وقتى به سليمانى رسيدم، ديگر دير بود و ماشين ها از مسير اصلى به هولير، نمى رفتند و فقط ماشين هاى گذرى بودند، كه از جاده ى كركوك مى رفتند و افسر لب مرز كه راهنماييم كرده بود، گفته بود از جاده ى كركوك نرو، چون كركوك در اختيار حكومت كوردستان نيست، بنابراين امنيتش را نمى توانيم تضمين كنييم و ممكن است اتفاقى پيش بيايد. شب را در هتلى به نام زانكو(دانشگاه)،...

پردهی بکارت آقای نویسندهی فارسی زبان مقیم فرانسه

زنی می شناسم که ۴۲ سالش است،نزدیک به یک دهه است که اروپا زندگی میکند. ایشان میخواهد رابطهی جنسی داشته باشد. اما میخواهد«بکارتش» را (بخوانید تمامیت ارضی هویتش)را هم چنان حفظ کند. حتا دوست پسر خارجی هم گرفته و به دوست پسرش گفته بود باید جوری با من سکس کنی که بکارتم حفظ شود میخواهم نگهش دارم. مرد با خنده پرسیده بود میخواهیش چیکار.؟ گفته بود من ایرانی هستم و میخواهم به شیوهی ایرانی نهایتا ازدواج کنم.نویسندهای میشناسم که موسیقی غربی گوش میدهد، رمان نویس است، فلسفهی مدرن و پسا ساختارگرا به عنوان مثال...

تفاوت ادبیات سلطهگر و ادبیات زیر سلطه

ادبیات سلطهگر و ادبیات زیر سلطه...سلطه رابطهی مستقیمی با قدرت دارد. قدرت سهم ویژهای از اقتدار را ایجاد میکند و هرسهی اینها در زبان  وادبیات تولید شده توسط آن  تاثیر گذار است.سلطه گر به سبب برخورداری از قدرت مقتدرانه و بی پروا و بی محابا سخن میگوید. نگران پذیرش و یاعدم پذیرش حرفهایش نیست. نگران منطبق بودن حرفهایش با اصول منطقی، عقلی، نقلی و یا نسبت حرفهایش با انسان و حقوقاش نیست. سلطهگر با ادبیاتی  اجرایی، تهدیدی، تحکمی و خبر دهنده و حکم دهنده حرف میزند.  نگران اقناع مخاطبش و...

اپوزیسیونی دارد این جمهوری اسلامی

از کشتار ۶۷ حرف نزنیم چون طرفداران موسوی و کروبی و بازماندگان امام راحل(به ویژه پاسدارزادگانی که امروز اصلاح طلب سیاسی و اقتصادی شدهاند) ناراحت میشوند. از حقوق زنان حرف نزنید زیرا زنان منتسب( سببی یا نسبی )به فعالان سیاسی از مذهبی و سکولار و از لیبرال و چپ « ویترین» فعالیت آقایانشان هستند. و باید به همان شکل ویترین بمانند. بهتر است مردان روشنفکر سیاسی تشخیص بدهند کدام حقوق در کدام شرایط برای خانمها لازم است.از کوردستان و آذربایجان و بلوچستان و کلا ستم ملیتی و قومیتی و دینی و مذهبی هم حرف نزنید...

اميدوارى متوهم به از نااميدى واقع گرا

رضا قاسمى در رمان «همنوايى شبانه اركسنر چوبها» مى گويد:« بزرگترين اشتباه سيد اين بود كه بزرگ ترين عيبِ مرا نفهميده بود: اينكه به من هم موهبتى شيطانى عطا شده است. وقتى كسى به ديدنم مى آمد، با يك نگاه، همه ى آن چه را كه در پسِ ذهنش بود در مى يافتم. گفتم بزرگترين عيب چون اين موهبت نه تنها سودى برايم نداشت بلكه اسباب انزوايم شده بود. همين كه مقصود نهايى مخاطبم را مى فهميدم حوصله ام از شنيدن سر مى رفت و بى اختيار ذهنم به جاهاى ديگر پر مى زد.»راستش من اين ويژگى و متاسفانه ويژگى هاى قدرتمندتر و حشتناك...

از راهی که رفتی برنگرد

هميشه راه برگشت، طولانى تر، كسالت بارتر و بى هيجان تر است. از هيچ راهى بر نگرد. حتا اگر اشتباه رفتى. راه تاره اى دنياى جديدى و انسان بودن جديدى را آغاز كن... برنگرد راه رفته را...

من کورد و دختر اسرائیلی

دختر اسرائيليه مى گه چقدر قيافه ات شبيه اسراييلى هاست.. مى گم دِ بيا همينمون مونده تبليغات حكومت هاى تركيه و جمهوري اسلامي رو در مورد ارتباط كورد و اسرائيل با اين حرفا پُر رنگ كنى:)) میگه ناراحت شدی؟ میگم نه.. میگه ولی خوشحال هم نشدی .. گفتم خوب خوشحالی هم نداره؟  گفت ولی این یک « کامپلیمنته» ها... گفتم برای اسرائیلی ها؟. گفت  واوووو... نه خیر برای کوردها؟.. گفتم بنده چنین حسی ندارم... خلاصه کمی خندیدیم و هرجاشم من نمی تونستم بگم دوستام   ترجمه میکردند. بعد حرف مياد و...

به خود آ...

و گفت: کسانی را دیده ام که به تفسیر قرآن مشغولند.جوانمردان به تفسیر خویش مشغول بُوَند.تذکرة الاولیاء- ذکر شیخ ابوالحسن خرقانیو من نیز بر این باورم که آزاده بودن این نیست که به فکر مبارزه در راه آزادی باشی، آزاده بودن این است که به فکر آزاد و آزاده کردن فکر و روح خود باشی.... به جای آزادی خواه بودن، آزاد باش، خود آزادی خواهی با تو خواهد بود...سالهای عمرم از ۱۷ سالگی تا ۲۴ سالگی یعنی تا سال دوم دانشگاه، اگر اغراق نباشد میانگین روزی ۱۰تا ۱۲ ساعت مطالعه میکردم. سالهایی که هم باید شعر کوردی...

زندگی عمومی

وقتى بي در كجا مى شوى. وقتى از همه چيز و همه كس مى برى يا شايد همه چيز و همه كس تو را مى برند. يك نقطه هست براي قطع همه چيز . در چنين موقعيتي آن نقطه را پيدا كردن و آن را شبيه يك دكمه ى انفجار فشار دادن تو را دوباره از دايره ى زمان و مكان پرت مى كند. ديگر بى كَى و بى كجا مى شوي. حتا اگر خانه ى دوست رفيق فاميل و غريبه باشي باز هم سهمى از يك «عموميت» هستي. چون هر عموم ديگرى نيز مى تواند و مى توانست در موقعيت تو باشد. تو بخشي از زندگي عمومي همگان مى شوي.همگاني كه در موقعيت هاى ديگر يك «يكان زيست...

صفحه‌ها

shahab sheikhi ©