من در حال خواندن آن اس ام اس بی ادبانه از سوی آلمانیهاوقتى قضيه ى شوك فرهنگى مستراح بدون شيرآب و بدون آفتابه و کلا بدون آب، تقريبا در جان و جسم ما نهادينه شد. سر به باد تقدير سپرديم و تازه چشممون به جهان بيرونى باز شد. آنچه بيش از هرچيز جلب توجه مى كرد سرزمين بسيار زيباى آلمان بود و ساختمان هايي كه برخلاف تصور ما اصلا نشانى ازمعمارى هاى آن چنان مدرن در خود نداشت. تصور ما و یا حداقل تصور من از آلمان معماری بود که در فیلمهای آلمانی و به ویژه سریالهای پلیسی شهری داشتم. اما آنجا سرزمینی...
فهرست محتوا
دوسال از ورودم به آلمان گذشت
دوسال پيش در چنين ساعتى در شعر "تغيهر"(terier) آلمان ، دو تخت از اتاقى را براى شب اول اقامت به ما دادند. حالا بيست سپتامبر ٢٠١٢ است و از آن پرواز٥ساعته از هولير(اربيل) تا فرانكفورت، و سفر يك ساعت و خورده اى تا شهر مذكور، دو سال گذشت. حالا بعد دوسال تازه دارم احساس مى كنم آمده ام آلمان و يا اروپا. از امشب به بعد، «يادداشت هاى يك كورد زبان نفهم در آلمان »رو منتشر مى كنم. كه شرح زندگي و اتفاقات روي داده است.یادداشتهایی که همهاش منتظر بودم اول یادداشت های «بریده شدن با گیتوین» رو تمام کنم. اما آنها...
با گیوتین بریده شدن یعنی همان قصهی چرانماندم
در حلقه وبلاگی گفتگو بحث از این شد که در باره نامه تقی رحمانی و پرسش ژیلا بنی یعقوب (در فیسبوک) از او بنویسیم که چرا رفتی؟ و اگر تو هم و آدمهایی مثل تو هم بروند چه کسی بماند؟ و اصلا اینکه تا کجا می توان مقاومت کرد و ماند؟ اینکه بنشینی و بنویسی و قصه و فلسفه و داستان تعریف کنی از « قصهی کوتاه و اندوه بلند» نماندن و یا حسرت ماندن. کار سادهای نیست. ما وابسته و پرورش یافته به فرهنگی هستیم، که ایستادن بی چون و چرا یکی از شروط اصلی « مردانگی» است که این مفهوم « مردانگی» در فرهنگ مردسالاری...
بریده شدن با گیوتین قسمت ششم- آزادیها از این طرف....
ناگهان صدای یکی از آنها بود. که گفت « آزادیها از این طرف..»حالا که در این اوضاع فکری مینویسم .حالا که اینجا و در اندوه و انتظار و پشیمانی و حسرت و امید و تمام اینحسهای همزمان مینویسم. یادم نمیآید در آن شرایط چقدر طول کشید که این فکر از سرم گذشت. برای یک آن به سرم زد.. که اگر این صف از اینجا رد شد من می روم توی این صف. اگر نفهمیدند که رفتهام و اگر هم فهمیدند می گویم که فکر کردهام منظورتان کسانی بوده که در « میدان آزادی» بازداشت شدهاند. حالا فوقش چهار سال اضافه میخورم یا چهار هزار...
بریده شدن با گیوتین قسمت پنجم-»النجات فی الکذب آقای بازجو«
برگهای را به دستم دادند که وقتی آن را از زیر چشمبند میخواندم فهمیدم که برگهی دادسرا است. که در اون نوشته بود «شما متهم هستید به این اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام از طریق نوشتن مقالات و انجام مصاحبه با رسانههای ضد انقلاب و بیگانه و تبیلغ در فیسبوک و وبلاگ و.. نیز اجتماع و تبانی علیه نظام با ایجاد تجمع و اغتشاش و ایجاد آتش سوزی و...» از این حرفها..که من با دیدن این اتهامات دیگه شصتم خبردار شد خیاط در کوزه افتاد و فهمیدند من بودم. چون با نوشته شدن این که «...
بریده شدن با گیوتین قسمت چهارم- اینجا همه با نظام محرم هستند
معلوم بود که از یک در رد شدیم. معلوم بود که وسط حیاط یک جایی مارا پیاده کردند. آنجا به همان روش پشت سرهم و گرفتن لباس نفر جلویی صفی که در آن بودم. از تعدادی پله که دورانی بود بالا رفتیم. هنگام بالارفتن از پلهها سعی کردم زیر پایمان را ببینم. به امید نشانهای که مطمئن شوم کجاییم. آن پایین دیدم روی یکی از دیوارها چیزی نوشته بودند که زیرآن شعار نوشته شده بر دیوار نوشته بود واحد قرآن اوین. چون وقتی اختلاف ارتفاع پیدا میکریدم توسط پلهها دیدن قسمتهای زیرین از زیر چشم بند سخت نبود...
بریده شدن با گیوتین بخش سوم-روحیهی سیاسی شما چگونه است؟
توضیح: این سلسله مطالب را همان طور که در قمست اول نوشتم خیلی وقت پیش نوشتهام و الان فقط داردم منتشرش میکنم. دلیل اینکه در قمستهای مختلف مینویسم، این است که طولانی است و فکر کنم حوصلهی یکباره خواندن آن را یارای همه نباشد. اما قبل از این که به نبش برسیم آن دو نفر سریعتر آمدند و جلوی ما رو گرفتند و گفتند مدارک و وسایلی که به همراه دارید فوری بی سر و صدا در بیارید و تکان نخورید. ما هم خیلی آرام هرچی در جیب داشتیم تحویل دادیم و معترض شدیم که اصلا چه کار دارید و مرگ ما کاری کردهایم یکی...
بریده شدن با گیوتین بخش دوم-توضیحات ثانویه و آنچه انگار از چیزی خبر میداد که من نمیدانستم
من شهابالدین شیخی شاعر و روزنامهگار و نه هرگز درپی مشهور شدن بودهام و نه علاقهای به آن داشته ام. این به آن معنا نیست که دوست نداشتهام و ندارم که آن چه مینویسم خوانده نشود و برای این کار تلاشی نمی کنم. اتفاقا برعکس من بر این باورم که باوری به حرفها و اداهایی مبنی بر اینکه، من برای خودم مینویسم و کار کار دل است و از این دست جملات، نداشته و ندارم. زیرا سادهترین جواب به چنین ادعایی این است که خوب برای دل خودت نیز بنویس و برای دل خودت نیز بخوان چرا منتشر مینمایی آنچه را مینویسی؟ من بر این...
شرح این قصهی جانسوز نگفتن تا کی) بریده شدن با گیوتین(
یکسال دقیقا یک سال از زمان خروجم از ایران گذشت.. پارسال ۱۹ فبریه از مرزی گذشتم که هم مرز من بود و هم مرز من نبود...مرز گریزی ویژگی ذاتی من در هر امری بوده است و آدمهای مرز گریز معمولا دیگران را نگران و هراسان میکند..من مرزهایی را که من هیچ مشارکتی در تعریفش نداشتهام نمیتوانم قبول داشته باشم. مرزهاییی که دیگران در حوزهی اخلاق و هنجارهای اجتماعی و سیاسی گذاشتهاند..من مرز گریز اما از داستان آن از مرز گذشتن رخمی برداشتم که اسمش را گذاشتم»بریده شدن با گیوتین« که از امشب...