به نظرم پیری همیشه یک احساس است تا یک وضعیت.کاری به بحث فیزیولوژیک آن ندارم که به هر حال بافت های بدن بعد از مدتی فرسوده می شوند و توان قبلی خود را از دست می دهند.اما این که احساس جوانی ای کودکی یا پیری داشته باشی یک حس است و من که همه ی عمرم یعنی عمری که از آن خاطره ی کامل دارم(بعد از کودکی) احساس پیری داشته ام.به نظرم پیری همیشه یک احساس است تا یک وضعیت.کاری به بحث فیزیولوژیک آن ندارم که به هر حال بافت های بدن بعد از مدتی فرسوده می شوند و توان قبلی خود را از دست می دهند.اما این که...
فهرست مطالب فارسی
غزه و سکوت من و تو
آیا بحران غزه یک بحران در ابعاد جهانی است؟آیا وظیفه ی کسانی که نام روشنفکر را یا به دوش خود نهاده اند و یا به دوشش شان گذاشته شده تنها بر این بنا نهاده شده که بیانیه ی مخالفت اعدام با فلان کس و آزدی بهمان کس را امضا نمایند یا در حوزهی مسائل جهانی تنها در حد این است که نسبت به پیروزی اوباما واکنش نشان دهند و مقاله ویادداشت و تحلیل بنویسند یا آن که جذابیت بصری سارا پیلین آن ها را وادار نماید که رای به پیروزی مک کین قبل از انتخابات آمریکا بدهند؟ یا این که نسبت به برابری حقوق زنان...
مسابقه ی پرتاب بی تربیتی
....که یک هو یکی از بچه ها پرسید آقا «پرتاب لنگه کفش به سوی کسی»کار بی ادبانه ی است؟ بنده هم که مطمئنا که آن همه از احتزار آن ها از کارهای بی ادبانه حرف می زنم بدون معطلی گفتم بله بسیار کار بی ادبانه ای است. یکی دیگه پرسید حتا اگر به صورت جورج بوش کافر اشغال گر آمریکا باشد(دقت کنید عباراتی که در وصف رییس جمهور یک کشور دیگر به کار برد چقدر شبیه اخبار ۲۰/۳۰ و ساعت ۹ شب است) باز هم در جواب گفتم باز هم کار بی ادبانه ای است.می گوید آقا خوب جرج بوش اشغال گر است و کشور این بیچاره ها...
خطاب به زن
«تو دیر رسیده ای»*من هیچ گاه نخواهم رسیدسیبی را که جدمجرات خوردن اش رااز «زن»اش گرفتپیش از هردوی آن هابلعیده اماین گونهاز ازل تا به امروزدر برزخ رحمت و لعنت خداونداز حلق خویش آویزان امبهار۸۵=================*شروع این شعر را از شعر دوست گرامی و شاعرم«خانم ناهید عرجونی» گرفته ام.هرچند شعرش یادم نیست ولی به یاد دارم شعری با این شروع داشتمطالب مرتبط: 13سطر از نبودن ات پنجمین راه چهارراه باد و بامداد - صبح دختر...
آدم ها و خیابان ها..
خیابان حضور سیاه و سنگین و کشیده شده بر سطح زندگی آدم هاست.خیابان تاریخ تجربه شده ی گذر و قدم و گام های بی تاریخ ماست که روزی نقشی از شکل هستی یافته ی احساس های مان را بر ان حک کرده ایم....خیابان حضور سیاه و سنگین و کشیده شده بر سطح زندگی آدم هاست.خیابان تاریخ تجربه شده ی گذر و قدم و گام های بی تاریخ ماست که روزی نقشی از شکل هستی یافته ی احساس های مان را بر ان حک کرده ایم. در شهر، خیابان مثل هوا برای زندگی لازم است و مثل هوا به آن بی توجه ایم.چه کسی می گوید خیابان حافظه ندارد....
یلدا بی یلدا غبار و سرما
سقز بیش از هر چیز برای من یعنی« گرد و غبار»( توز towz معادل کردی آن است).از همان اوایل کودکیم یادم می آید که همیشه به طور نا خود آگاه تا قدم از خانه بیرون می گذاشتم چشم هایم را تنگ می کردم(چاوم کز ئه کرد).تا مبادا چشمانم پر از غبار شود. عجیب آن که در سرمای آذرماه هم وقتی بیرون خانه هستی این گرد و غبار به طواف قامت من مشغول است.سقز به ادعای .......سقز بیش از هر چیز برای من یعنی« گرد و غبار»( توز towz معادل کردی آن است).از همان اوایل کودکیم یادم می آید که همیشه به طور نا خود آگاه تا قدم از...
بیا برویم هوای جان!
هوای جان!حوصله محصول علاقه است و انتظار محصول دل تنگی! کسی را که در آن سوی دلتنگی میخواهی، می توانی تا فراسوی حوصله به علاقه ی انتظارش بنشینی.جمعه شکل تعطیلی لحظه های جهان است و هر روز تعطیل شبیه جمعه ای است که من جایی مبهم نزدیک جهان، در بامدادی دیر و از راه رسیده میان لحظههایی که نمیدانم چه مقدار از آن را با من سهیم هستی یا چه قدر در لحظههای تو سهیمام. شراکت و رفاقت و موافقت همه ی آن چیزی است که دو انسان به قصد هم«راه»ی از یک دیگر جست وجو میکنند و در آرزوی اش.یادآوری ترانههایی از ایام گذشته...
شاعران و آرایش گران
دیگر چه داری بگویی با من رویاهایم را که در امتداد گیسوانت ... ...
تناقضات حقوق بشر و حقوق شهروندی؟
به مناسبت 10 دسامبر آن چه با شنیدن اعلامیه جهانی حقوق بشر به ذهن من می آید همان طور که از عنوان مطلبم بر می آید تناقضاتی است که هم از نظر مفهومی و هم گاه از نظر انضمامی آن ویا در عرصه ی فعالیت های حقوق بشری با دیگر مفاهیم مورد دفاع اندیشمندان به چشم می خورد است.اولین و شاید حل ناشدنی ترین آن ها تناقض میان دو مفهوم«حقوق بشر» و «حقوق شهروندی» است.از نظر مفهومی شاید در نگاه اول خیلی متناقض به نظر نرسد. اما آن چه امروز می بینیم شدیدا نشان دهنده ی تناقضی اشت که میان حقوق شهروندی و...
جامعه ی سبیل کلفت
شعر: شیرکو بیکسترجمه: شهاب الدین شیخیهر چه تلاش کردمدو واژه ی «زن» و «آزادی» رارو به روی یک آیینه...شعر: شیرکو بیکسترجمه: شهاب الدین شیخیهر چه تلاش کردمدو واژه ی «زن» و «آزادی» رارو به روی یک آیینهبر دو صندلی کنار هم بنشانمبیهوده بود و دست آخر واژه ی «جامعه» با سبیلی کلفت وسجاده ای در بغلآمد و بر صندلیِ زن نشستمطالب مرتبط:لیلا در ویرانه ی روح -خواب دیدن در آستانه ی چوبه دار -