نه اين كه تولدت را فراموش كرده باشم
همه اش تقصير اين غربت است
كه نه فصل هايش تابستان دارد و
نه تقويم اش ماه مرداد…..
هوایجان سلام
ماه تمام چهارده شب مرداد من .. هوایات چگونه است … گیرم تو دل به هوای من نداری بس که به هوای زندگی سر به هوا شدهای… سربههوای همیشه دلبرک همیشه چهارده سالهی هنوز در قلب مغلوب این بی وطن ِ چهار پاره ،ماهپاره تر از چهاردهسالگیات در چهار سالگی غربتام میدرخشی… یادت هست همیشه منتظر بودم از اوایل...
فهرست محتوا
لبخند بزن یحیی
من یحیی گل محمدی را دوست میدارم. نه !صبر کنید قضیه فوتبالی نیست. درست است که من اهل فوتبالم و اتفاقا در بین باشگاههای ایرانی طرفدار استقلال و در بین باشگاههای جهان طرفدار بارسلونا. اما علاقهی من به یحیی گل محمدی بازیکن سابق و مربی حال حاضر باشگاه پرسپولیس هیچ ربطی به فوتبال ندارد. بلکه قضیه عاشقانهاست. باز هم اشتباه نکنید. متاسفانه :) دوجنسگرا نیستم و علاقهی عاشقانهی من ربطی به روابط دو همجنس و اصلا ربطی خود یحیی ندارد. من عاشق زنی بوده و هستم که بی محاباترین رابطهی عاشقانهی جهانم بوده و هست....
من قرار میگیرم، قرار مرا نمیگیرد هوای جان!
هوای جان....جان جانانهی شوریدهام، بی تاب شده برای دیدن تصویر حک شدن حروف « هوای جان» بر این صفحههای سفید. سلام هوای جان امروز ۲۵ مرداد است و ۱۵ اگوست و چه خوب که پنجها ردیف شدهاند از کبیسه شدن سالها. امروز بیست و پنج ماه پنجم سال خورشیدی است و اعتراف کنم حالا در این سرزمین کم خورشید و اما بهرهمند از خورشید، دارم زیر نور خورشید برایت مینویسم. بیست و پنج ماه پنجم سالی که دو پنج داشته، مرا در سه کنج ابدی دوست داشتنی ازلی و ابدی عاشق نموده تا پنج سال تمام زندگی معنای شوری بدهد که جهان...
طعم بادام و هوای جان و کافه کومون برلین
حالا و در همين لحظه متوجه شد كه لذتى كه از آن كافه ى دوردست دنج و كنج در برلين مى برد، نه به خاطر خلوتى شاعرانه و اروپاييش است، نه به خاطر طعم قهوه اش، نه به خاطر اينكه مثل كافه هاى ديگر كسى مدعى"آلترناتيف" بودن آن نيست، نه بهخاطر طعم ...
اولين پست آيفون نوشت نامه اى به هواى جان
هواى جان سلام يادت هست مى گفتم سلام كردن را دوست دارم. از تلفظ و شنيدن آواى كلامى منتشر شده از اين هجاي گيج ضبط شده بر عادت لذت مى برم. سلام.. از تكنولوژي نيز لذت ميبردم و هنوز هم مى برم. يادت هست به شوخى مى گفتي اين تكنولوژى زدگي شما جماعت روشنفكر نوين است كه مى خواهيد نشان دهيد زندگي تان برگرفته از انديشه هاى. مدرنتان است و يك رابطهى متناظري بين اين دو برقرار نشان مى دهيد و منم مى گفتم نخير جناب عالي با همه ى مدعى بودنت در چپ گريزي ات. اين همون رگه هاي پنهان جذاب ادا اصول هاى روشنفكران چپ است...
من و هوای جان و تقویم اردشیر رستمی ومهاجرت
هوای جان....آشنای جان بی قرار، قرار بی پناهی این دل بیمدار، هدیهی نوروزیاترسید. اما حوصلهبه باران نباریده بر این بغض مهاجرت را امان ببند تا این چند خط را خطاب به مخاطبان آشنای این صفحه و نامههای خوانده شدهی من برای تو، بنویسم. در تمام سالهایی که هوای جان را میشناختم. هر سال اول عید و یا اواخر سال و در روزهای پایانی اسفند هدیهی نوروزی من به هوای جان تقویم اردشیر رستمی بود. اردشیر رستمی طراح و کاریکاتوریست عزیزی که در روزنامهی جامعه با کارهای او آشنا شدیم و « عطر خوش زن» به فضای...
از دستهایات کمی برایام جغرافیا بساز...
هوای جان.. پاییز از قاب پنجره به موهای کهنسال و پیرم، آفتاب تعارف نمیکند. آسمان خاکستری است و این روزها خیال باریدن باران بر حوصله، آرزو نیست. این اولین نامه از من است در سرزمین دیگری غیر از آن سرزمینهایی که من تو دوستشان داشتهایم و یا در آن ها زندگی کردهایم. سرزمینی که تو در آن قدم نزنی نه زمین است و نه سر. که سر تنها بر زمین دستهای تو آرام میگیرد و زمین یعنی زمینهی دستهایی که تو روزی " کوچک و مختصر" خوانده بودیشان و من به گستردگی کهکشان برش گزیدم. کمی از دست های خودت برایام جغرافیا بساز...
سیگارت را قدم می زنم
این منم که در فنجان قهوه ات ماه چشمانات را بغل کردهام. در متروهای بی خیابان مرا بنوشاینروزهانه فوتبالنه سیاستبدون چشمهای توطعم سیگار بهمن وکافههای تهران را نمیدهدمادرانی که پسرانشان ندای خیابان شدتیتر روزنامهنگاران بی روزنامه شدندبچه که بودم استخوانام از پوست دستم بیرون آمدسفر که کردمقلبم استخوانی ابدی شد در سینه ام...در خیابانهایی که تو نیستیسیگارت را قدم می زنمتا خط قرمزلب هایات..توقف اصلا ممنوع نیستنگران نباش گلماینجانه قصابهانه پاسبانهاسیبیل ندارند...
بی دلیل ترین آدم دنیا منم هوای جان!
هوای جان!نامه ی هشت هشت هشتاد و هشت آن قدر به تاخیر افتاد که روی حافظه ی لب تاپم فرمت شد. جنگی دیرینه است از سوی من و ملتم برای فرمت نشدن. عمری است که جهان ناامن من می خواهد مارا فرمت کند و ما به هزار حیله خود را ریکاوری می کنیم و جوری غریب ، غریبی خود را میان فایل هایی که باید دیده شوند به دیده می نماییم.دلم به اندازه ی تمام دوری ها و تمام صبوری ها، دلم به اندازه ی تمام قدم ها آرام شمرده که در خیابان های تهران به شوق انسان و آزادی برداشتیم، دلم به اندازه ی همه ی شور 25 خرداد که...
آواره ها سه شنبه ندارند...
ترجمه از :کوردیآواره ها..سه شنبه ندارند.... تمام روزهای شان.... شبیه یک روز بعد تعطیلی یا یک روز قبل تعطیلی است..... همه ی روزها یا تعطیل است یا قرار است تعطیل شود... آواره ها دوشنبه ندارند من که همه ی مرزهای کشورهای جهان را به مرزهای دستان کوچک تو فروختم از کدام سرزمین نداشته آواره شوم به جز دست های تو من در تبعیدگاه بی شبانه روز گیسوان...