فهرست محتوا

June 20

لیلی نمیدانست آن شب که آخرین شیفت شب پرستاری اوست..آخرین دیدارش با «او» نیز برآن تخت بیمارستانخواهد بود.لیلی فکر میکرد « او» همیشه بیمار بر آن تخت خواهند ماند و لیلی هم هر روز و هرشب میتواند او را ببیند و حرفهای او را بشوند و از گفتهها و حرفهایش بدون آنکه بداند راه و انرژی زندگی بجوید.آن شب لیلی وقتی به این فکر میکرد دیگر حتما کسی هست که حتا اگر به عنوان آخرین بیمار هم سراغ او برود.....حتا اگر وقتى با تلفنش در اتاق او برود و به بهانهی رسیدگی به وی با دوستانش تلفنی حرف بزند ، او مثل همیشه...
shahab sheikhi ©