فهرست محتوا
وقتی «بهیه» دیگر برای بازی به کوچه نیامد.
بهیه کوچک بود. هنوز ۱۲ سال کاملش هم نشده بود. ما هنوز بالغ نشده بودیم . بدون شک به قیافهی بهیه هم نمیخورد که بالغ شده ابشد. البته آن موقع ما اصلا نمیدانستیم بالغ شدن یعنی چی. بهیه ابروهای کشیدهی بلند باریکی داشت. نمیتوانم بگویم سو تغذیه داشت، زیرا وضع مالیشان بد نبود که سو تغذیه داشته باشند. اما قیافهاش شبیه این دخترهای لاغر دچار سو تغذیه بود.لاغر و باریک و نازک و ابروهایش دقیقا عین قیافهاش بود، نازک و کشیده همیشه طول ابروهایش یادم هست که از انتهای چشماش به پایین...
درست در اواسط هیچوقت
درست در اواسط هیچوقت پارههای ذهن جنگ زدهی کودکیاین مطلب ابتدا در «راه دیگر» منتشر شده است.کودکان از جنگ نمیترسند. این حقیقت تلخ و ویران کنندهای است. وقتی از جنگ مینویسم. وقتی قرار است از تجربهی جنگ بنویسم آن هم در کودکی درست عین همان کودکی که از جنگ نمیترسد و به دلیل این عدم فهم ترس از جنگ، مورد عتاب قرار میگیرد هنوز مورد عتاب قرار میگیرم که اینهایی که مینویسی توهمات توست. کودک اساسا جزو موجوداتی است که خارج از موجودیت و هویت انسان مدرن و حتا سنتی است. نه شاهد است و نه عاقل است و نه...