آره کوچولو به همان دلایل مزخرفی که دوستیمان را گم کردیم حالا از مرگت هم نمیتوانم چیزی بنویسم.. میدونی.. مُردی اما نه به همین راحتی...تلفن زنگ می زند..چندین زنگ... تا از اتاق می رسم به تلفن همچنان زنگ زدن یا زنگ خوردن تلفن ادامه داشت، بارها به خودم بد و بیراه گفته بودم که خوب تلفن بیسیم به چه درد میخورد وقتی کنار دستت نباشد....تلفن را بر میدارم-سلام... حال شما....-سلام ممنونم..-خوبین... چه خبر..-می بخشید میشه قبل از اینکه معلوم بشه من خوبم یا بدم، اول معلوم بشه که شما کی هستین؟-حالا عجله...