رضا قاسمى در رمان «همنوايى شبانه اركسنر چوبها» مى گويد:« بزرگترين اشتباه سيد اين بود كه بزرگ ترين عيبِ مرا نفهميده بود: اينكه به من هم موهبتى شيطانى عطا شده است. وقتى كسى به ديدنم مى آمد، با يك نگاه، همه ى آن چه را كه در پسِ ذهنش بود در مى يافتم. گفتم بزرگترين عيب چون اين موهبت نه تنها سودى برايم نداشت بلكه اسباب انزوايم شده بود. همين كه مقصود نهايى مخاطبم را مى فهميدم حوصله ام از شنيدن سر مى رفت و بى اختيار ذهنم به جاهاى ديگر پر مى زد.»راستش من اين ويژگى و متاسفانه ويژگى هاى قدرتمندتر و حشتناك...