چند روز است این عکس را پیدا کردهام.عکس من و بابام در حیاط موزهی ملی ایران باید باشد یا موزهی آبگینه دقیقا یادم نیست کدامشان بود چون آن روز هر دو موزه را رفتیم.این عکس را لای البوم کوچکی از عکسهایم که با خودم آورده بودم. و در طول تمام این دوران آوارگی پیشم بوده است، پیدا کردم.از وقتی که عکس را دیده ام- عکس مربوط به سالهایی از زندگی است که مجوعه اتفاقاتی در آن رخ داده است ـ که از آن روز مدام تکرار عجیبی میشوند. از جمله اینکه چند روز پیش مطلبی نوشتم و در آن از گفتهی دوستی یادکردم و حتا نامش را در...
فهرست محتوا
بابام....
نمیدانم بنویسم بدون شک یا نه. اما احساس میکنم هرکسی پدرش را دوست دارد. با اینکه میدانم هرکسی هم احساسات خودش را خاص میداند بازم، احساس میکنم رابطهی عاطفی من و پدرم بسیار عاشقانه است. از همان کودکیهم همین طور بود. حالا این رابطه به دلیل فقدان مادرم بوده باشد یه به دلایل بسیاری دیگر اصلا برای من مهم نیست. برای من این مهم است که من پدرم را دیوانهوار دوست دارم. رنجشهای من و پدرم هم از هم جنسش عاشقانه بوده است. پدرم چند سال پیش سر یک مسافرت باهم رفتن... حرفی پیش آمدو گفت یادت هست فلان سال.....